معرفی و دانلود کتاب انگار کمی مرده بودم | مهین دخت حسنی زاده | انتشارات هیلا
انتشار: بهمن 09، 1403
بروزرسانی: 26 خرداد 1404

معرفی و دانلود کتاب انگار کمی مرده بودم | مهین دخت حسنی زاده | انتشارات هیلا


معرفی کتاب انگار کمی مرده بودم

درون اتاقی کوچک در طبقه ی بالا، امپراتوری مرد برقرار است و گلرخ نمی داند بعد از تصادف چه حادثه ای رخ داده که روح و روان مرد را شدیداً بهم ریخته و او را به یک موجود منزوی و شکاک تبدیل کرده. کتاب انگار کمی مرده بودم نوشته ی مهین دخت حسنی زاده یک راز را با ما در میان می گذارد؛ رازی که بنیان زندگی مشترک گلرخ و همسرش را ویران کرده و مرد را به یاد آسیب های روحی دوران کودکی اش انداخته است. او و گلرخ حالا باید بتوانند همدیگر را بهتر بشناسند و با چهره ی بی نقاب یکدیگر آشنا شوند.

درباره ی کتاب انگار کمی مرده بودم

رازی نه چندان بزرگ افشا می شود. زن این داستان پیش از ازدواج با همسرش، نامزد داشته. همین و بس؛ اما مرد قصه نمی تواند با این حقیقت کنار بیاید که گلرخ هم انسان است و پیش از آشنایی با او هم زندگی کرده و او تنها مرد زندگی اش در تمام ادوار تاریخ نبوده. گلرخ حالا دیگر تمام خاطرات سال های گذشته را فراموش کرده اما مرد داستان که کتاب انگار کمی مرده بودم از زبان او نقل می شود، حالا تصمیم گرفته زندگی قبل از ازدواج همسرش را واکاوی کند و به سراغ آن نامزد قدیمی برود.

معرفی و دانلود کتاب انگار کمی مرده بودم

ما در طول داستان نام این مرد را نمی دانیم و او چیزی از اسم و فامیل خود را به ما نمی گوید، اما با تمام عقایدش به خوبی آشنا می شویم. مرد تصور می کند کارش عادی است و حق دارد تمام رازهای همسرش را کشف کند، اما نه اطرافیان، نه دوستان، نه مهین دخت حسنی زاده و نه حتی روان شناسان کار او را تأیید نمی کنند و همگی قصد دارند برای حل این مشکل، به او یاری رسانند. البته تا حدی هم می توانیم به او حق بدهیم؛ زیرا گلرخ هیچ گاه این موضوع را به او نگفته بود و با وجود اینکه اتفاقی در گذشته بوده و در زندگی کنونی او تأثیری ندارد، بهتر بود که این حقیقت را عنوان می کرد؛ اما حالا برای این حرف ها دیر شده. هنگامی که مرد در حالت نیمه بیهوشی و اغما بود این راز قدیمی را از زبان گلرخ شنید و حالا زندگی مشترک او و همسرش درحال فروپاشی است.

کتاب انگار کمی مرده بودم این راز خاک خورده را بهانه کرده تا ما را با سایر آسیب های روانی که مرد در گذشته با آن ها روبه رو بوده و کودکی تلخی را پشت سر گذاشته، آشنا کند. او پدری زورگو، خودرأی و بی منطق داشت که حتی در خوردن یا نخوردن نوع خاصی از غذا و خوراکی هم به همسر و فرزندانش آزادی عمل نمی داد. مرد از پدر خود خاطره ای ندارد جز تحقیرشدن و توهین شنیدن و حالا که باخبر شده همسرش به او حقیقتی مربوط به گذشته را بازگو نکرده، احساس می کند دوباره شخصیتش زیر سؤال رفته و انگار به همان بچه ی هفت ساله ای تبدیل شده که به خاطر لاغر و نحیف بودن تحقیر و تنبیه می شود. مهین دخت حسنی زاده ما را با این مرد تا دفتر روان شناس همراه می کند. البته او در ابتدا هیچ تمایلی نداشت به مشاور و روانکاو مراجعه کند، اما به مرور پذیرفت که این تنها راه حفظ سلامت روان و زندگی خانوادگی اش است.

مهین دخت حسنی زاده به ما نشان می دهد که قوانین نانوشته ی اجتماعی باعث چه آسیب هایی می شوند و طرحواره های روانی و حوادثی که در کودکی رخ داده اند، اگر با کمک روانکاو حل و برطرف نشوند، چطور می توانند زندگی مشترک و آرامش روانی افراد را دگرگون کنند. کتاب انگار کمی مرده بودم در انتشارات هیلا منتشر شده است.

کتاب انگار کمی مرده بودم برای چه کسانی مناسب است؟

داستان انگار کمی مرده بودم به تمام کسانی که هنوز با خاطرات بد و آسیب های روحی و روانی دوران کودکی خود دست وپنجه نرم می کنند، کمک خواهد کرد تا برای بهبود زندگی و سلامت روحی خود بکوشند. این کتاب ممکن است برای علاقه مندان به قصه های اجتماعی و روان شناختی مناسب باشد.

در بخشی از کتاب انگار کمی مرده بودم می خوانیم

«پس زنم شما را فرستاده.»
«نگرانت شده. مى گوید هر روز مى روى بیرون. حرفى هم نمى زنى. داروهایت را نمى خورى. فکر سلامتى ات نیستى.»
مى گویم: «بیخودى حساسیت نشان مى دهد، من خوبم.»
نفسش حالا آرام تر شده. «الحمدللّه که خوبى.»
دستمال پارچه اى را از جیبش درمى آورد و عرق صورتش را خشک مى کند: «راننده کامیون بى چاره از کار و زندگى افتاده. کى مى خواهى رضایت بدهى؟»
مى خوابم روى تخت: «چند تا وکیل دارد این راننده؟»
اخم مى کند: «خطر از سرت گذشته، شکرانه اش بخشش است.»
مى گویم: «من دیگر آدم قبل از تصادف نیستم. اگر دست و پایم قطع مى شد زندگى ام راحت تر مى گذشت.»
«چه فکرهایى توى سرت هست، نمى دانم. هیچ وقت هم نفهمیدم. تو از آن بچه هایى نبودى که با مادرشان درددل مى کنند.»
«یعنى خودتان هم متوجه نمى شدید که بر من چه مى گذرد؟»
«فقط این را مى دانستم که با پدرت نمى سازى. چه کار مى توانستم بکنم؟»

مشخصات کتاب الکترونیک

قیمت نسخه الکترونیک



منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D9%85%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%85/book/91922