
بروزرسانی: 25 خرداد 1404
معرفی و دانلود کتاب تماس جادویی | فریده حسینی زاد | انتشارات ویکتور هوگو
معرفی کتاب تماس جادویی
کتاب تماس جادویی یک مجموعه داستان کوتاه خواندنی از نویسنده ی ایرانی فریده حسینی زاد است. نویسنده در این اثر سعی کرده تا تمام قابلیت ها و مهارت های خود در داستان نویسی را به رخ بکشد و در نهایت اثر خواندنی و جذابی به مخاطبان تقدیم کرده است. این مجموعه می تواند توجه و نظر طرفداران علاقه مند به داستان های فارسی را به خود جلب کند. یکی از داستان های این مجموعه حول محوریت زندان و مفهوم اسارت می چرخد.
درباره ی کتاب تماس جادویی
داستان های کوتاه می توانند به موضوعات بزرگ و جهان شمول بپردازند. همچنین می توانند با همان قالب فشرده ی خود یک تاریخ را به تصویر بکشند. داستان های کوتاه حتی قادرند همچون رمان های بلند به مباحث سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی بپردازند. کتاب تماس جادویی اثر فریده حسینی زاد نیز در داستان های خود کوشش می کند تا از موضوعات گوناگونی برای روایات کوتاه خود بهره ببرد.
یکی از داستان های کوتاه کتاب تماس جادویی درمورد یک زندان بان است. هراسی بی وقفه در سرک کشیدن های مأموران وجود دارد. صداهای بازگشت زندان بان که وانگهی سکوت غالب را درهم می شکند و ترسی دوباره در دل زندانیان ایجاد می کند. در یکی از داستان ها، فریده حسینی زاد با کلمات و توصیفات موجز خود موقعیتی را برای مخاطبان ترسیم می کند که در آن اضطراب و پارانویای تعدادی زندانی تجربه و احساس می شود. هنگامی که سکوت حکم فرما می شود، چگونه می توان بار دیگر به آزادی و رهایی فکر کرد؟ با خواندن کتاب تماس جادویی نوشته ی فریده حسینی زاد به پاسخ مورد نظر خواهید رسید. کتاب تماس جادویی اثر فریده حسینی زاد توسط انتشارات ویکتور هوگو در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.
کتاب تماس جادویی برای چه کسانی مناسب است؟
خواندن این اثر به دوست داران داستان های کوتاه و آثار ادبیات فارسی توصیه می شود.
در بخشی از کتاب تماس جادویی می خوانیم
خورشید از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. بعد از پنج سال انتظار به آرزویش رسیده بود. حالا یک مشکل داشت. باید خانواده را راضی می کرد تا با رفتنش موافقت کنند. در راه برگشت به خانه شیرینی خرید. مادر با دیدن جعبه شیرینی با خنده گفت: شیرینی خریدی! خیر باشه. خبری شده ؟
خورشید گفت: صبر کنید پدر هم بیاد خبر خوبی براتون دارم.
وقتی پدر آمد طبق معمول دور هم نشستند تا قبل از شام چای و میوه بخورند. خورشید با یک سینی چای و ظرف شیرینی داخل شد و گفت: خب حالا وقت خبر خوب رسید.
پدر و مادر هر دو به خورشید نگاه کردند و منتظر ماندند. خورشید حکم استخدامی خود را به آنها نشان داد و گفت: بعد از چند سال درس خواندن و منتظر ماندن به آرزوی خودم که آموزگار رسمی شدن بود، رسیدم.
پدر گفت: مبارک باشه عزیزم. برای کدوم منطقه؟ کجا پذیرش دادن؟
خورشید گفت: منطقه یک تهران. روستای پس قلعه.
مادر گفت: پس قلعه کجاست ؟
خورشید گفت: روستایی دقیقاً بالای دربند.
فهرست مطالب کتاب
خورشید
اتفاق
صدای جادویی او
خوش اقبال
روزهای بربادرفته
تماس جادویی
قطار نیمه شب
مسافرخانه متروک
مشخصات کتاب الکترونیک
قیمت نسخه الکترونیک
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B3-%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C/book/91184