باورهای رایج اما نادرست در رابطه

تا کجا در رابطه متعهد بمانیم؟

وقتی ما یک نفر را با معیارهایمان انتخاب می‌کنیم، چون در ابتدا شناخت عمیقی از وی نداریم، ممکن است در طول رابطه متوجه این اشتباه شویم. بفهمیم که دچار سو‌ءتفاهم شده بودیم و فکر می‌کردیم فلان ویژگی را دارد ولی اصلا یک آدم دیگری است؛

***

نگاهمان به رابطه باید تعمیرکارانه باشد. خیلی اوقات چون مهارتی کسب نکردیم، از یک رابطه خارج می‌شویم و دوباره وارد رابطه دیگری می‌شویم ولی چون رویکردها و افکارمان را عوض نکردیم، در رابطه جدید هم مجددا دچار مشکل می‌شویم.

هرکسی برای انتخاب فردی که می‌خواهد در زندگی‌اش باشد، اول باید تکلیفش را با خودش روشن کند. یعنی چارچوب و معیاری برای خودش داشته باشد تا از آن پیروی کند و وقتی که بخواهد آن را رعایت کند، مجبور است از یک‌سری ارزش‌های شخصی‌اش به‌خاطر ارزش‌های بالاتر و مهم‌تری که در رابطه زوجی دارد، بگذرد؛ ولی چون آگاهانه از آن‌ها گذر کرده و در واقع ارزش‌های بالاتری به ‌دست آورده، حال خوبی دارد و به زندگی ادامه می‌دهد.

چون می‌داند که این ماجرا حتما برای او درسی داشته تا به سمت آگاهی بیشتر هدایت شود و ارزشمند است حتی اگر خطا و اشتباهی داشته باشد. این تصمیم به جدایی باعث می‌شود که دوباره ارزش‌هایش را بررسی کند، چارچوب ارزشی جدیدی را بسازد و با «من» جدید، یک زندگی با اختیار داشته باشد.

مشکل از جایی شروع شد که آدم‌ها معیار و ارزشی نداشتند و فکر می‌کردند اگر به خانه بخت بروند، این خوشبختی است؛ ولی این رسیدن و ازدواج، تازه اول داستان بود.

بستگی به ترتیب و اولویت ارزش‌هایمان دارد. مثلا برای بعضی از افراد «فرزند» آن‌قدر اولویت بالایی دارد که وقتی با اخلاق‌های بد همسرش مواجه می‌شود، با آگاهی می‌پذیرد که به‌خاطر فرزندم زندگی می‌کنم و وقتی به پذیرش درونی برسد، حالش بهتر است. اما اگر ارزش من، خط قرمز من است و آن چیزی که در همسر من تغییر کرده جزو خط قرمزهای من است.

باورهای رایج اما نادرست در رابطه- مجله موفقیت

دیدگاه دوم: معیار و چارچوب داریم ولی دچار سوءتفاهم می‌شویم.

نه اینکه نقش بازی کرده باشد بلکه جوری رفتار می‌کرده که برای من سوءتفاهم شده بود. خیلی اوقات ما همان‌طوری فکر می‌کنیم و می‌بینیم که دلمان می‌خواهد، اما به مرور زمان می‌فهمیم این آدم آن‌طور که من فکر می‌کردم نیست.

مجله موفقیت : شماره 425




منبع: https://www.movafaghiat.com/bavarhaye-rayej-ama-nadorost-dar-rabete/

یک‌سری از ترس‌ها وجود دارند که به‌عنوان نشانه می‌خواهند به ما آگاهی بدهند‌ و اگر هوشمندانه فکر کنیم، می‌بینیم این ماجراها می‌آیند تا به ما تلنگر بزنند که انفعال کافیست! باید حرکت کنی و خودت را نجات بدهی. ولی آدم‌ها به دلایل زیر نمی‌خواهند تغییر کنند:

  1. گذشته آن‌ها زیر سوال می‌رود و می‌ترسند بابت این انتخاب از طرف اطرافیانشان سرزنش شوند.
  2. حاشیه امنشان از بین می‌رود و می‌ترسند از سودهای پنهانی که در این رابطه می‌برند، محروم شوند.
  3. مسیر پیشِ‌ رویشان ناشناخته است. کافیست فکر کنم همسرم نیست و آن‌وقت چکار می‌کنم؟! یعنی به ترس از تغییرم به‌طور ذهنی غلبه کنم و به یک آدم دیگر تبدیل شوم و پشت این باور پنهان نشوم.

چون روی صندلی قربانی می‌نشینند و سود پنهان می‌برند و با تکیه بر این باور که «دختر…» پشت آن پنهان می‌شوند تا با ترس‌هایشان روبه‌رو نشوند. یعنی سودهای پنهان نسبت به آسیب‌هایی که قرار است ببینند، می‌چربد.

وقتی ما وارد یک رابطه می‌شویم و تعهد می‌دهیم که تا آخر عمر کنار هم بمانیم، آیا به این معنی است که این زندگی تحت هر شرایطی همچنان باید ادامه داشته باشد؟

نظر شما چیست؟ آیا موافقید؟

جمع‌بندی

پس ما با این باور، انتخاب آگاهانه انجام داده و برای زندگی تلاش می‌کنیم ولی در جایی هم که می‌بینیم این دیدگاه آسیب‌زا می‌شود، می‌توانیم با تفکری جدید در آن تجدیدنظر کنیم.

در زندگی رنج‌های سفید را باید بپذیریم. این سختی‌ها وجود دارند تا ما از آن‌ها درس بگیریم و به سمت آگاه شدن، پیش برویم. متاسفانه در دوران کنونی، پذیرش و بخشش ما نسبت به اشتباهات طرف مقابل خیلی کم شده است. این معمولا به ضرر خودمان هم تمام می‌شود؛ نمی‌توانیم از خطاهای خیلی معمولی یکدیگر بگذریم و یکی از دلایل افزایش طلاق همین است.

اینجا اگر من حتی جدایی را انتخاب کنم، فرزندم با جدایی من، زندگی بهتری خواهد داشت تا اینکه بخواهم در آن زندگی بمانم و هم حال خودم بد باشد و هم این حال را به خانواده منتقل کنم. در نهایت چیزی از من باقی نمی‌ماند که بخواهم به فرزندم یاد بدهم و دیگر آن «من» نیستم و فردیتی ندارم.

گاهی مشکلاتی در رابطه وجود دارد که علی‌رغم آسیب دیدن فرد از این اتفاقات، او اصرار دارد که  همچنان در آن زندگی باقی بماند مثل اعتیاد همسر و پرخاشگری فیزیکی. به نظر شما چرا برخی افراد در چنین زندگی باقی می‌مانند؟

تعهد باید در صدر ارزش‌های رابطه‌ایِ ما باشد و از آن طرف، خیلی نباید در شرایطی بمانیم که آسیب‌های جدی ببینیم.

ما به‌راحتی نمی‌توانیم هر باوری را فقط نقد کنیم و باید همزمان محاسن آن را نیز در نظر بگیریم.

دیدگاه اول: هیچ معیار و چارچوبی وجود ندارد.

خانواده موفق، خانواده‌ایست که یک رابطه غنی در آن باشد و آدم‌ها همدیگر را دوست داشته باشند. این خودبه‌خود به‌وجود نمی‌آید و مستلزم تلاش بسیار زیاد است.

دیدگاه سوم: ارزش‌های یکسان داریم ولی به مرور زمان تغییر می‌کند.

باورهای رایج اما نادرست در رابطه- مجله موفقیت

حالا می‌خواهیم از نگاه دیگری به این باور بپردازیم:

ما باید این باور را در شرایط و زمینه‌های مختلف بررسی کنیم.

رابطه عاطفی و زوجی، یک رابطه مقدس است که باید به آن تعهد داشته باشیم. ممکن است شرایط سختی برای ما پیش بیاید تا تلنگری بخوریم و به‌ سمت کسب آگاهی و مهارت پیش برویم. گاهی اوقات وقتی یاد می‌گیریم که هوشمندانه و آگاهانه به موضوع نگاه کنیم، می‌بینیم این تفاوت‌ها آن‌قدر هم آزاردهنده نبوده‌اند.

دلیل دیگر این است که نگاهمان بیشتر مادی شده تا معنوی و متاسفانه رسانه‌ها و صفحات زرد فضای مجازی، عشق را خیلی بد معنی می‌کنند و زیر سوال می‌برند. ما حتی اگر در یک رابطه عمیق چندین‌ساله هستیم، حق نداریم آن رابطه را فورا ترک کنیم، بلکه باید تلاش کنیم آن را بسازیم و به همدیگر کمک کنیم تا از اشتباهاتمان بیرون بیاییم.

باورهایی که از گذشته به‌صورت ضرب‌المثل یا خرده فرهنگ‌، سینه به سینه به ما منتقل شده‌اند، اگر به‌درستی و با تفکر جدید مورد نقد قرار نگیرند، می‌توانند ما را به‌ سمت انفعال، سستی و نشستن دائمی روی صندلی قربانی در رابطه ببرند. پس برای رهایی از این افکار، لازم است مجددا روی هر یک از این باورها فکر کنیم و با آگاهی نو، زندگی جدیدی را بر پایه توانمندی و تعهد بسازیم.

در این دیدگاه، ما اصلا دچار سوءتفاهم نیستیم ولی وقتی وارد رابطه می‌شویم، به‌مرور زمان و با ایجاد شرایط متفاوت، متوجه می‌شویم که این آدم یا خود من چقدر تغییر کرده‌ایم، چون ارزش‌ها و چارچوب‌ها در طی زمان تغییر می‌کنند. پس شرایط خیلی تاثیرگذار است.

اگر هم تصمیم بگیرد که از آن زندگی جدا شود، می‌داند که به‌خاطر تفاوت ارزش‌هاست، نه اینکه بخواهد از خودش و زندگی فرار کند. پس باز حالش خوب است، پشیمان نمی‌شود و بابت انتخاب اشتباه، خودش را سرزنش نمی‌کند؛

من اگر به سادگی از یک زندگی بیرون بیایم، برای خانواده‌ام و جامعه هم الگویی غلط می‌شوم. باید تلاشم را بکنم تا چند سال دیگر حسرت این را نخورم که می‌توانستم پیش از طلاق، روش‌های دیگری را هم امتحان کنم.

باورهای رایج اما نادرست در رابطه- مجله موفقیت

حتما شنیده‌اید که می‌گویند: «دختر با لباس سفید میره خونه بخت؛ با کفن برمی‌گرده!»

تا الان متوجه شدیم که این باور «دختر…» با رویکردی که قبلا داشتیم، منسوخ شده و ما می‌توانیم سرنوشت زندگیمان را خودمان رقم بزنیم.

باور به متعهد بودن، باعث می‌شود در انتخاب‌هایمان هم دقت بیشتری داشته باشیم. این، مثل صرف وقت برای خرید خودرو و لباس است؛ چون خودرو قیمت و ارزش بیشتری دارد، قطعا برای خرید آن وقت بیشتری را نسبت به لباس صرف می‌کنیم.

آیا رابطه موفق به این معناست که علی‌رغم تغییر ارزش‌هایی که در طول رابطه به‌وجود آمده، باید در این رابطه بمانیم؟ تا کجا باید بمانیم؟ یا نه، ما می‌توانیم از این رابطه بیرون برویم؟

وقتی فرزند در یک رابطه سمی بماند، آسیب‌های بسیار بدتری نسبت به جدایی می‌بیند. جدایی به‌معنای این نیست که فرزند من، پدر یا مادرش را از دست داده باشد بلکه تا آخر عمر، پدر یا مادر او باقی می‌مانم و شاید وقتی جدا شویم، احساس مسئولیت بیشتری بکنم و از لج‌بازی با همسرم دربیایم.