از دوران بارداری خیلی مسائل در زندگی زوجها تغییر میکند؛ مثلا کمی عادت جنسی تغییر میکند. بنده فکر میکنم نوع عادتها، معاشرتها، رفتوآمدها و احتیاطهای پزشکی که داریم متفاوت میشود. درواقع یک سبک زندگی درحال تغییر است. اولین نکته این است که این تغییر به چه میزان است.
این را از انگلیسیها یاد گرفتم که یک بچه در بغل دارند و یک بچه دیگر در کالسکه است و راحت به تمام کارهایشان میرسند. سبک مادری کردن دختران جوان ما غیرواقعی است. ما کارهای مربوط به بچه را بسیار سخت میگیریم و خودبهخود ترسهایمان هم بیشتر میشود و به همین دلیل سن بچهداری بالا میرود.
این انرژی در برخی از زنان به حدی قوی است که اساسا از انرژی همسری هم بیشتر بالاتر میرود. ما میلی داریم که به آن، میل به همسرشدن میگوییم. اینکه خانه خودم را داشته باشم، ظرف و ظروف خودم را داشته باشم، سلیقه خودم را در خانهام پیاده کنم و … . برخیها انرژی مادریشان بسیار بیشتر از انرژی همسریشان است؛ یعنی زمانیکه مادر شوند، نهتنها تهدیگ خانه، بلکه همهچیز برای بچههاست.
-چیزی که برای بنده بسیار جالب بود این بود که من شهرت، ثروت، قدرت و موقعیتهای اجتماعی را در زندگی خودم خیلی زود تجربه کردم. بنده بهعنوان یک مرد میخواهم بگویم لذت تمام این چیزها قابل مقایسه با لذت پدری نیست. پدری یک اتفاق بسیار عجیب برای من بود.
-این موضوع برای مردها فرق دارد. برای برخی از مردها علاقه به بچه، بهخاطر ادامه نسل و توسعه قدرت است، برای برخی دیگر برای تثبیت زندگی زناشویی و ایجاد وجهه خانوادگی تمایل به بچهدارشدن هستند؛ یعنی اینکه بگویند: «من خانواده دارم؛ چون زن و بچه دارم.» یکی از عوامل تاثیرگذار برای بچهدارشدن صرفا خود همسران نیستند؛
8- اگر یکی از زوجین بخواهد بچهدار شود، اما دیگری نخواهد چهکاری باید انجام داد؟
امروز تجارتهایی وجود دارد که به این مسئله دامن میزند. بنده یک فرزند دوساله دارم که میخواستم او را به مهدکودکی ببرم و شنیده بودم که مهدکودک خوبی است. وقتی به آنجا رفتم به بنده گفتند که دیر آمدید! گفتم یعنی چی؟ بنده میخواستم از یک سال دیگر بچهام را بیاورم. در جواب به من گفتند که شما باید از دوران حاملگی بچه خودتان را به اینجا میآوردید!
چون بسیاری اوقات پدربزرگ و مادربزرگی هم وجود دارد که بسیار تمایل دارند نوهشان را ببینند؛ چراکه اعتقاد دارند نوه بسیار شیرینتر از بچه است. میل روانی به پدرشدن بهخاطر توسعه قدرت، توسعه عشق و نیز بغلکردن و حفظکردن بچه، به مردها بسیار حس خوبی میدهد.
– یا حوصله ندارند یا شاید کودک درون خودشان آسیب خورده است. افسردگی هم میتواند موجب این موضوع شود. شخصیتهای وسواس اجباری چون چیزی به آنها سپرده میشود با اینکه راحت میشود آنها را انجام داد اما دوبرابر انرژی میگذارند تا بتوانند یک کار ساده را انجام دهند. حال حساب کنید که چنین آدمی را بخواهند در مقوله پدر یا مادرشدن قرار دهند. مشخص است که نمیتواند، چون کار دارد، درس دارد، زندگی دارد و درکل همه چیز را سخت میگیرد.
احتمالا این شخص واقعیت ماجرای پدر و مادرشدن را اغراقآمیز میبیند. این شخص پدرشدن یا مادرشدن را طوری میبیند که همهچیز دست وی و در کنترل او باشد. بنده به لحاظ فلسفی میخواهم بگویم که ما واقعا یکسری مشکلات فلسفی داریم؛ یکی از آنها این است که حالا که رابطه من با این دنیا خراب است، کسی را به این دنیای خراب نیاورم و مشکل فلسفی دیگر این است که بهعنوان فرزند، پدر یا مادر خودمان را در سرنوشت خودمان موثر میبینیم و تصور میکنیم اگر بچهدار شویم، سرنوشت فرزندمان هم تحتتاثیر سرنوشت ما قرار خواهد گرفت؛
-بله بسیار زیاد. مادرشدن هم قابل مقایسه با همسرشدن نیست. بنده از جانب مرد حرف میزنم. بنده با چشم خودم دیدهام که یک زن تا چه حد باشکوه مادر میشود. زمانی که دوران عمومی پزشکی را سپری میکردم حدود 20 بچه دیدم، یعنی در اتاق زایمان مادرها را مشاهده میکردم که بچه را به دنیا میآوردند. بسیار صحنه باشکوهی است. اینطور گفتمانها ممکن است برای برخیها که بچهدار نشدند یا نمیشوند، باعث سرخوردگی شود.
گاهیاوقات که این اتفاق میافتد که شاهد این هستیم که سن پدر یا مادر زیاد شده است که به یک بچه بسنده میکنند و بسیاری از فرصتها را از دست میدهند. توان لذتبردن از بودن با بچه و خانواده کم شده است. بنده وقتی بچهدار شدم وقتی بچه سه ماهه بود، در همان زمان به سه یا چهار سفر بسیار سنگین رفتم و او را هم با خود میبردم.
– فرض کنید یک بیمار افسرده یا دوقطبی که نوسانهای خلقی دارد، وقتی mood یا حوصله پایینی دارد، به احتمال زیاد از انجام کارهای ساده هم عاجز است، چه برسد به اینکه بخواهد زیربار مسئولیت پدرشدن یا مادرشدن برود.
طبیعتا شخصیتهای مضطرب که برای انجام یک کار خیلی جزئیات را درنظر میگیرند، زمان بچهدارشدن را عقب میاندازند و میگویند؛ حالا اضافهوزن دارم یا بهانههای دیگر میآورند. احتمالا شخصیتهای وابسته برای پدر یا مادرشدن مشکل دارند؛ چون همیشه نگران هستند که پدر یا مادرشان در زندگیشان نباشند…
هزینه یکسری از شادمانیها، لذتها و دستاوردها در زندگی همین است؛ یعنی رابطه عاطفی و شادمانی و ارتباط بین مادر و فرزند به حدی عجیب است که تمام این چیزها را باید زمین گذاشت و از آنها چشمپوشی کرد.
4- آیا ممکن است زن یا مردی مشکل روحی و روانی داشته باشند و به همین دلیل نخواهند بچهدار شوند؟
-بنده فکر میکنم اول اینکه در رابطه آنها یک مسئلهای وجود دارد که باید بررسی شود و دوم اینکه راه دیگری جز دیالوگ وجود ندارد. اما گاهیاوقات بخاطر ترس و اضطراب یک شخص، دیالوگ تاثیری روی وی نمیگذارد و بچه برایش مهم نیست.
5- گفتید خانمها ذاتا انرژی روانی مادرشدن را دارند، مردها چطور میتوانند برای بچهدارشدن آماده شوند؟
12- در پایان اگر نکته دیگری به ذهنتان میرسد لطفا برای خوانندگان ما بفرمایید.
درحالیکه اینطور نیست؛ یعنی تمام مسائل دست پدر و مادر نیست، ذات بچه و اتفاقاتی که در محیط پیرامونی او میافتد، در تعیین سرنوشت او بسیار موثر است. گرچه سهم مادر در تعیین سرنوشت بچهها مهم است، اما اگر احساس کنید بسیار حساس میشوید و با کوچکترین حرکت با خودتان میگویید که نکند بچه با این حرکت به یک شکل دیگری تربیت شود، بسیار وسواسگونه عمل میکنید که متاسفانه این رفتار در بین والدین رایج شده است.
این یک پدیده جدیدی است. در گذشته کسانی که دستاورد داشتند، بچههای زیادی هم داشتند. در بحث کیفیت زندگی مشاهده میکنیم که یکسریها زندگی نمیکنند. یکی از دلایلی پدر و مادرشدن را عقب میاندازیم، این است که دچار کمالطلبی منفی هستیم. همهچیز باید عالی باشد تا بچهدار شویم.
9- بسیاری از خانمها از دوران بارداری و مشکلاتی که در این دوران به وجود میآید، میترسند. به این افراد چه پیشنهادهایی داده میشود؟
تا چند سال قبل وقتی دختر و پسر جوانی باهم ازدواج میکردند، از همان ابتدا یکی از اهداف مهمشان از تشکیل خانواده، بچهدارشدن بود، به همین دلیل زمان بسیار کوتاهی بعد از ازدواج، بچهها وارد زندگی آنها میشدند. هرچند روانشناسان توصیه میکنند، زن و شوهرهایی که قبل از ازدواج به میزان کافی با یکدیگر آشنا نشدهاند، خیلی زود اقدام به بچهدارشدن نکنند؛
3- مردها چطور؟
1- بهترین زمان برای بچهدارشدن چند سال بعد از ازدواج است؟
13- از همسرشدن هم بهتر بود؟
6- دربین کسانی که به شما مراجعه میکنند، بیشترین دلیلی که از بچهدارشدن امتناع میکنند، چیست؟
ازنظر بنده همه کارها را میشود انجام داد. یکسری محدودیتها را انکار نمیکنم. اما خانوادههایی که متأهل هستند باید زرنگیهایی داشته باشند؛ مثلا لذتی که پسر یا دختر مجرد در 30 روز از آزادی خود میبرد، یک پدر و مادر طوری تنظیم میکنند که در چهار روز از آن آزادی استفاده کنند. یعنی میخواهم بگویم افراد با پدر یا مادرشدن کمتر از زندگی لذت نمیبرند.
پدرشدن و مادرشدن بسیار لذت دارد، من بعد از تولد فرزندم هیچ محدودیتی ایجاد نکردم که مثلا بچه مانع مسافرت میشود، خیر، ما بچه را داخل ماشین یا قطار یا هواپیما قرار میدادیم و به مسافرت میرفتیم. وقتی شخصی این چیزها را ببیند ترس او از بین میرود. بهتر است به مسافرت برویم و تفریحات قبل از بچهدارشدن را همچنان داشته باشیم تا از یکدیگر خسته نشویم.
سبک زندگی فعلی چیزهای جدیدی آورده است که به چند دلیل آدمها نمیخواهند بچهدار شوند. یکی از آنها دلایل فلسفی-اعتقادی است؛ مثلا شخصی که به زندگی بدبین بوده یا در زندگی ناموفق است و پرسشهای اصلی وی درباره زندگی پاسخ داده نشده است. نگرشی که وی از این دنیا دارد، بسیار تیره و تار است و تصور اینکه شخص دیگری را به این دنیای تاریک بیاورند مانع فرزندآوریشان میشود.
چون بهلحاظ زیستی و بیولوژیکی یک زن محدودیت دارد. درواقع سن باروری یک زن از چهلسالگی به بعد کمی ریسک دارد، با اینکه اکنون با پیشرفت علم بعد از این سن هم امکان بارداری و تحتمراقبت قراردادن خانم باردار وجود دارد. پس بهطورکلی میتوان گفت برای بچهدارشدن همسران اول باید به لحاظ روانی آماده باشند و دوم ازنظر سنی محدودیت نداشته باشند و سوم اینکه اجازه بدهند مدتی از ازدواجشان بگذرد.
-یکسری روشنفکریها و ترسهایی ایجاد میشود؛ مثل همان یأسهای فلسفی که بیان کردم. به نظر میرسد به زیباییهای پدر و مادرشدن در جامعه فعلی پرداخته نمیشود. بیشتر ارزشها معطوف به دستاورد و ویلای فلانجا و ماشین فلان میشود. لذتبردن از اینها ارزش بیشتری نسبت به لذتبردن از پدربودن پیدا کرده است. دستاورد و لذتبردن خوب است، اما نه اینکه اساسا جای لذت دیگری را بگیرد.
11- اصلا آیا حضور بچه بین زن و شوهر فاصله میاندازد؟
-این تغییرات برای خانمها و آقایان متفاوت است. درواقع یک انرژی روانی در خانمها وجود دارد که انرژی مادری نام دارد که حتی یک دختر ششساله هم دارای این انرژی است؛ چون میتواند مادرانه از جوجه نگهداری میکند، به او آبودانه میدهد و روزنامه زیر جوجه خود را عوض میکند، حتی میتوان برادر کوچکتر را به دختربچه سپرد. اما پسربچهها فاقد این انرژی هستند.
منظور من این نیست، آنها میتوانند با انرژی پدری و مادریشان در جای دیگری زندگی کنند. بنده تمام لذتها را یکطرف میگذارم و لذت پدرشدن را طرف دیگر. اساسا زنها هم همین را میگویند. غیر از زنهایی که بهدنبال شوخی و خوشی هستند و به فکر این هستند که خط حاملگی روی بدنشان نیفتد! بهتر است یک چیز را به مردم بگوییم؛
-بله میاندازد اما نگرانکننده نیست، اما بعد از مدتی پدر و مادر میتوانند خودشان را با موقعیت جدید وفق دهند. مثل این میماند که وقتی به جایی نقل مکان میکنیم بعد از مدتی خودمان را با جای جدید وفق میدهیم. اگر کمی به آدمها زمان دهیم، خودشان را با شرایط تطابق میدهند.
چون لازم است قبل از ورود بچه به زندگی همسران، آنها باید یکدیگر را بشناسند و با علایق و ویژگیهای اخلاقی یکدیگر آشنا شوند تا بتوانند در تربیت فرزندشان نیز باهم هماهنگ عمل کنند. اما چند سالی است که دیگر زن و شوهرها عجلهای برای بچهدارشدن ندارند و حتی بسیارند زن و شوهرهایی که هرگز نمیخواهند طعم پدر و مادرشدن را بچشند.در گفتوگویی که با دکتر علیرضا شیری داشتیم به بررسی این پدیده جدید، در جامعهمان پرداختیم تا ببینیم چه عواملی موجب شدهاند که امروز کمتر شاهد تولد نوزادهای محبوب و دوستداشتنی باشیم.
تمام زنها انرژی مادری را دارند، اما الزاما همه مادر بیولوژیک نمیشوند که نه ماه بارداری را تحمل کنند؛ یعنی هم یک دختر مجرد و هم خانمی که هیچوقت ازدواج نکرده است هم انرژی مادری دارد که بخواهد آن را صرف کسی کند. میخواهم بگویم وقتی طرف ازدواج میکند، از پرداختن به گل، گیاه، طبیعت، بچههای بیسرپرست، بدسرپرست، بچههای فامیل و … به نقطهای میرسد که احساس میکند میخواهد پارهای از جسم خودش را نگهداری کند.
چون ترسها و اضطرابهای خاص خودش را در این دوران دارد. یکسری هم آموزشهای آمادگیهای مراقبت از بچه بهخصوص در ماههای اول زن و مرد را آماده میکند که اگر سبک زندگی شما بعد از این مدت تغییر کرد و زندگی شما درهم ریخته شد، شما چطور به یکدیگر کمک کنید.
– حاملگی دوران مهمی است تا مردان برای پدرشدن آماده شوند. ازنظر روانشناختی، حاملگی با بچهدارشدن خیلی فرق دارد. در دوران بارداری زنان خیلی سریع متوجه حس مادری میشوند و بهخاطر وجود جنین، باتماموجود درک و حس میکنند، اما مردها در دوران بارداری هنوز درکی از بچه ندارند. ما باید کاری کنیم که مرد احساس کند بهزودی پدر میشود.
10- یکی از دلایلی که زوجها نمیخواهند بچهدار شوند این است که میگویند بین من و همسرم فاصله میافتد. شاید این شکاف بعد از مدتی کمتر شود اما هیچوقت مثل روزهای اول آن رابطه صمیمی و عاطفی را نداریم. درست است؟
پرونده ویژه مجله موفقیت : شماره 331
منبع: https://www.movafaghiat.com/mosahebe-ba-doctor-alireza-shiri/
در این جمله یک طنز تلخ مستتر است! گفتند که شما باید از دوران بارداری میآمدید و ثبتنام میکردید و از سهسالگی فرزندتان را به اینجا میآوردید. ما یکسری پدرمادرهای مضطرب وسواسی داریم که تصمیم میگیرند بچهدار نشوند یا همان یک فرزندی را که دارند، به جایی برسانند.
7- چرا برخیها از بچه بدشان میآید؟
-بنده فکر میکنم بهتر است ببینیم برای اینکه به یک حسوحال خوب در زندگی برسیم، باید از یک امنیتی عبور کنیم. شما میگویید برای دانشگاهرفتن باید از یکسری از موقعیتهایش بگذرد یا برای اینکه اندام خودش را خوب کند، باید از خوردن یکسری چیزها خودداری کند.
-آن رابطه دونفره شاید نباشد، اما یک رابطه صمیمی و دونفره دیگری خواهند داشت. مثل این است که وقتی ما به دانشگاه میرویم، خوشیهای دوران دبیرستان از بین میرود؛ یعنی ما باید حسرت بخوریم! خب نه، مسلما خوشیهای بهتری جای آن را گرفته است. بنده میخواهم بگویم با بچه یکسری لذتهای جدید تعریف میشود.
البته اگر ازدواجشان مبتنی بر آشنایی قبل از ازدواج باشد، یعنی در دوره نامزدی یا عقد با هم آشنا شده باشند، میتوانند زودتر اقدام به فرزندآوری کنند. اما اگر به شیوه سنتی ازدواج کرده باشند و آشنایی قبل از ازدواج نداشته باشند، اوضاع فرق میکند. درواقع عرف جامعه امروز ایرانی این است که بعد از دو الی سه سال به بچهدارشدن فکر میکنند.
-درحقیقت نمیتوان عدد مشخصی را برای این سوال مشخص کرد؛ چون زمان مناسب برای بچهدارشدن بین زوجهای مختلف، متفاوت است. طبیعتا همانطور که آدمها باید طوری بالغ شوند تا بتوانند همسر خوبی باشند، لازم است از شوهربودن کمی ارتقا پیدا کند تا پدر شود و زن هم همینطور؛ البته سنوسال زن و مرد مهم است؛
دراماتیک هم نیست که وی را بترسانیم و بگوییم تا به اینجا به این میزان است و از اینجا به بعد باید شکل دیگری باشی، بلکه سبک زندگی با بهدنیاآمدن بچه خیلی تغییر میکند. اما دوران بارداری گویی کمی دستگرمی است. حمایت یا ساپورت به مرد یاددادن یعنی اینکه به احساسات خودش کمی نزدیک شود و بتواند حسهای خودش را درک کند؛
2- از نظر روحی دوطرف چه تغییراتی باید داشته باشند که فکر کنند زمان آن رسیده است که بچهدار شوند؟