کتاب صوتی انگشت را نشر صوتی کانون فرهنگی چوک با صدای مهدی رضایی منتشر کرده است.
کتاب صوتی انگشت برای چه کسانی مناسب است؟
اکنون مرد از لحاظ روانی، بهشدت تحت فشار قرار گرفته و ناچار به مصرف داروهای اعصاب و روان شده است. شخصیت اصلی کتاب صوتی انگشت، به تمام لحظاتی فکر میکند که بیجهت کوتاه آمده و مقصر شناخته شده؛ او تمام دفعاتی که با تردیدها و انفعالش اجازه داده شخص دیگری کنترل زندگیاش را به دست بگیرد را به یاد میآورد و میخواهد که اینبار، دیگر تردید نکند و تصمیم خودش را عملی کند…
معرفی کتاب صوتی انگشت
داستان کتاب صوتی انگشت را از نگاه مردی میشنویم که با انبوهی از حسرت و رنج، در تکتک ساعات زندگی خود، همسرش را به یاد میآورد و از هرچیزی که او را در ذهنش بیدار میکند، متنفر شده است. همسر مرد آنقدر در القای احساسات منفی و تنفربرانگیز نسبت به او پیش رفته بوده که حتی پس از هر بار در آغوش گرفته شدن و مورد محبت قرار گرفتن توسط شوهرش، حالت تهوع به او دست میداده است. حالا تمام این خاطرات، تبدیل به بار سنگینی بر دوش مرد شدهاند که تمام ابعاد شخصیتش را تحت تأثیر خود قرار دادهاند.
قیمت نسخه صوتی
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B4%D8%AA/book/80082
صورتی، رنگ تنفربرانگیز دنیای مردی است که همسرش او را ترک کرده و اکنون همهجا با دیدن رنگ صورتی به یاد او، رفتارها، حرکات و تلخیهایش میافتد. رویا مولاخواه در کتاب صوتی انگشت، داستان دشواریها و درگیریهای ذهنی و روحی مردی شکستخورده در زندگی عاطفیاش را روایت میکند. مرد همیشه در برابر همسرش کوتاه آمده، تلاش کرده او را دوست داشته باشد و به نظرات و سلایقش اهمیت بدهد. اما در مقابل، رویا مولاخواه از زنی میگوید که چون تعلق خاطری به همسرش نداشته، از هر مشکل کوچکی، بهانهای برای سرزنش و توبیخ او میساخته است.
شنیدن کتاب صوتی انگشت را به علاقهمندان داستان کوتاه توصیه میکنیم.
در بخشی از کتاب صوتی انگشت میشنویم
تیشرت صورتی مایل به آبی را زنم برایم خریده بود. از جمعهبازاری که دوست داشت همیشه توش وول بخورد و برای خودش خرتوپرت بخرد. خودش میگفت عاشق چیتانپیتان کردن و رفتن به این بازارهای خردهریزفروش بساطیهای روزهای خنک هفته بود و توی خنزرپنزرها، این تیشرت صورتی را که بعداً توی ماشین لباسشویی مایل به آبی شد، برای من خریده بود. آب از سوراخهای دوش بیرون نمیزند. صدای خرخر میپیچد توی لولهها. رزوهی دوش از جایش دررفته و باریکهای از شیار سوراخها نم پس میدهد. سرپیچ دوش را درمیآورم و انگشتم را فرو میکنم دور زه لوله تا رسوبات کبرهبستهی دور لوله را از رزوهی دررفته دربیاورم. انگشتم گیر میکند توی لوله و ردی از خون از انحنای لولهی متصل به دوش، لیز میخورد پایین. صورتی نامطبوعی کف حمام به چشم میآید. شبیه همان کاغذی که زنم چسباند به در یخچال و رفت.