معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی فراری | میلاد دهکت نژاد | کانون فرهنگی چوک

معرفی کتاب صوتی فراری

داستان کوتاه ژانری پرطرفدار در ادبیات جهان است که روز به روز مخاطبان بیشتری را به خود جذب می‌کند. بسیاری از مخاطبان ترجیح می‌دهند به‌جای کتاب‌های قطور رمان‌های پرکاراکتر نویسندگان روسیه، در بحبوحه‌ی سرشلوغی‌ها و مشغله‌ها داستانی کوتاه با گره‌افکنی و شخصیت‌هایی نه‌چندان پیچیده بخواند که کمتر از نیم ساعت از آن‌ها وقت بگیرد. داستان‌ها و نمایش‌های صوتی کانون فرهنگی چوک عمدتاً در همین سبک و سیاق نوشته شده‌اند. این ناشر با آموزش و اعتماد به نویسندگان جوان و تازه‌کار، توانسته است مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه شنیدنی را در سبک‌ها و موضوعات گوناگون تهیه و منتشر کند.

قیمت نسخه صوتی


منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1%DB%8C/book/71756

علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه از شنیدن این کتاب صوتی لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب صوتی فراری می‌شنویم

شخصیت اصلی داستان کتاب صوتی فراری نوشته‌ی میلاد دهکت‌نژاد وقایع آخرین روزهای دهه‌ی سوم زندگی‌اش را روایت می‌کند. روزهایی سرشار از ملال و رخوت که انگار هیچ رنگ و رویی ندارند و همه‌چیز در آن‌ها خاکستری و غبارآلود به نظر می‌رسد. او در شبی سرد و زمستانی از قطار پیاده می‌شود، ایستگاه راه‌آهن را به مقصد شهر ترک می‌کند و دیری نمی‌گذرد که به کافه‌ای گرم و روشن می‌رسد. و این آغاز وقایع داستان کتاب صوتی فراری است.

کتاب صوتی فراری نیز یکی از این آثار است که آن را با صدای مهدی رضایی و علی فخاری می‌شنوید. اما وجه تسمیه‌ی داستان در چیست؟ آیا شخصیت اصلی داستان از جایی گریخته است؟ یا خیال فرار از موقعیتی دشوار را در سر می‌پروراند؟ و یا…

کتاب صوتی فراری برای چه کسانی مناسب است؟

مرد از تاریکی و سرمای شب می‌گریزد و خود را در گرمای نورانی کافه‌ای کوچک می‌یابد. و این‌چنین است که داستان کتاب صوتی فراری آغاز می‌شود. این داستان به قلم میلاد دهکت‌نژاد به رشته‌ی تحریر درآمده است.

درباره‌ی کتاب صوتی فراری

هر چیزی که پیش می‌آید تکرار اتفاقات قبلی است. انسان‌ها تکرار یکدیگرند و شهرها و روزها هم. در این دوره‌ی زندگی‌ام ترجیح می‌دادم وقتم را به سفر بگذرانم. می‌گشتم و می‌دیدم و هرچه بیشتر می‌دیدم، بیشتر می‌فهمیدم که آفرینش یک دستگاه کپی بزرگ است. به هر شهری که می‌رسیدم یک هفته می‌ماندم. نیمی برای روزها و نیمی برای شب‌ها. درواقع شب‌ها جذاب‌تر از روزها بودند. رخوت و سستی روشنایی از میان می‌رفت و پرده‌ای وسوسه‌برانگیز از تاریکی روی همه‌چیز کشیده می‌شد و کمی رمز و راز به معمولی‌ترین چیزها اضافه می‌کرد. حداقل در شب ظاهر نه‌چندان زیبای بسیاری چیزها معلوم نبود و همچنین ظاهرسازی‌هایی که در حس امنیت نبود روشنایی و بینایی کافی نقاب از چهره برمی‌داشتند. کم‌کم زمستان سرد فرا می‌رسید که من به آن شهر کوچک آخر دنیا رسیدم. اواخر شب بود که قطار به ایستگاه رسید و تنها مسافری که پیاده شد من بودم. هرچند فکر می‌کردم ایستگاه دیگری در کار نباشد، ولی افرادی اینجا و آنجا در واگن‌های قطار به چشم می‌خوردند که به نظر در جایشان میخ شده بودند.

فهرست مطالب کتاب صوتی