اگر به خواندن رمانهای جنایی و هیجانانگیز علاقه دارید، مطالعهی این کتاب جذاب را از دست ندهید.
با سیدنی شلدون بیشتر آشنا شویم
تریسی در زندان نیز مدام مورد اذیت و آزار دیگر زندانیان قرار میگیرد؛ اما در چنین شرایطی، تنها عاملی که او را به ادامهی زندگی امیدوار میکند یک چیز است: فکر به انتقام. او قصد دارد با بیرون آمدن از زندان، از تمام کسانی که زندگی او را به چنین جایی کشاندند انتقام بگیرد و دیگر هیچچیز برای او مهم نیست. او که تا پیش از این یک زن معمولی و موفق بود، اکنون به یک زندانی با افکاری جنایتآمیز تبدیل شده است.
گفت: «اگر آن بیرون کمک لازم داشتی، برو سراغ کنراد مورگان.2 در نیویورک زندگی میکند.» یواشکی تکه کاغذی به تریسی داد. «کارش اصلاح پروندههای جنایی است. دوست دارد به افرادی که زندانی بودهاند، کمک کند.»
بتی حرف او را قطع کرد و گفت: «از کجا میدانی؟ نشانیاش را نگهدار.»
معرفی کتاب اگر فردا بیاید
دو ساعت بعد، تریسی از درِ اصلی زندان بیرون رفت و از کنار دوربینهای تلویزیونی رد شد. با هیچ خبرنگاری حرف نزد، ولی وقتی ایمی دست مادرش را ول کرد و خودش را در بغل او انداخت، دوربینها بهکار افتاد. این عکسی بود که در اخبار شب نشان داده میشد.
داستان اثر حاضر در آمریکا میگذرد. تریسی، دختری باهوش و زیبا و همچنین کارمند موفق بانکی در فیلادلفیا است. علاوه بر این، او در آیندهای نهچندان دور با مردی ثروتمند ازدواج میکند. همهچیز برای تریسی معمولی و بیتلاطم است؛ اما چه کسی میتواند اتفاقات آینده را پیشبینی کند؟
شلدون یکی از نویسندههای موفق و پرفروش آمریکایی بود. او علاوه بر رمان، به نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه هم اشتغال داشت و بهواسطهی آنها جوایز متعددی کسب کرد؛ به عنوان مثال با فیلمنامهی مرد مجرد و دختر جوان به جایزهی اسکار دست یافت. سیدنی شلدون، همچنین برای نمایشنامهی سرخموی برادوی، برندهی جایزهی تونی شد. این نویسندهی مشهور با نوشتن اولین رمان خود، یعنی صورت عریان، پا به عرصهی رماننویسی گذاشت و رمانهای معروفی را به نگارش درآورد؛ به شکلی که از بسیاری آثار او اقتباس سینمایی صورت گرفت. از دیگر آثار او میتوان به «رویاهایت را به من بگو»، «صبح، ظهر، شب»، «شنهای زمان» و «دنیا به آخر میرسد» اشاره کرد.
در بخشی از کتاب اگر فردا بیاید میخوانیم
تریسی گفت: «ممنون، ولی خیال نمیکنم به کمک…»
آن زن که بتی فرانسیسکاس نام داشت، چهلویکی دوساله و هنوز هم جذاب بود و حالتی از غرور و عزت نفس در وجودش احساس میشد.
با وجود رخ دادن تمام این اتفاقات، سیدنی شلدون هنوز برگ برندهی نویسندگیاش را رو نکرده است و ما در حالی که غرق رمان شدهایم، مدام از خود میپرسیم «بعد از این چه اتفاقی میافتد؟». آیا تریسی میتواند انتقام بگیرد؟ یا مافیا دوباره زندگی او را نابود میکند؟ اگر شما نیز این سوال را از خود پرسیدهاید، مطالعهی این رمان جذاب و جنایی را از دست ندهید.
اقتباسهای فرهنگی از کتاب اگر فردا بیاید
- مینیسریالی با همین نام در سال 1986 و به کارگردانی Jerry London
- فیلم مالزیایی 22 Female Kottayam با اقتباس از این رمان نوشته شده است.
کتاب اگر فردا بیاید مناسب چه کسانی است؟
«درست است.»
اوج هنرمندی سیدنی شلدون (Sidney Sheldon) در نویسندگی، هنگامی آشکار میشود که داستان با وقوع اتفاقاتی عجیب، بهطرزی پیشبینینشده تحول مییابد: مافیای نئواورلیانز از مادر تریسی کلاهبرداری میکند و این اتفاق، باعث میشود مادر او خودکشی کند. تریسی با آگاه شدن از این خبر، با اسلحه سراغ کلاهبردار میرود تا او را وادار به اعتراف کند و از او انتقام بگیرد؛ اما خود نیز به دام مافیا میافتد.
کتاب اگر فردا بیاید (If Tomorrow Comes)، نشان میدهد چگونه تریسی به جرمی بیپایه و اساس، که ادعا شده دزدیدن یک تابلو است، به دادگاه فراخوانده و اگرچه بیگناه است، از طرف قاضی به پانزده سال حبس در زندان جزایر جنوبی لوئیزیانا محکوم میشود. وکیل او نیز برای تبرئه شدن کمکی به او نمیکند و تریسی درمییابد که قاضی و وکیل نیز هر دو برای مافیا کار میکنند. در این شرایط، نامزدش هم او را ترک میکند و زندگی تریسی در زمانی کوتاه، به تلی از خاکستر مبدل میشود.
مدتی طول میکشید تا تریسی به آزادی تازه بهدستآمدهاش خو بگیرد. همچنان که در خیابان راه میرفت، مراقب بود به کسی تنه نزند. در زندان تنه زدن به یک زندانی دیگر ممکن بود جرقهای برای برپایی حریقی عظیم شود. تریسی احساس میکرد بهسختی میتواند خودش را با عدم وجود این تهدید دائمی تطبیق بدهد. اینجا دیگر هیچکس تهدیدش نمیکرد. حالا دیگر آزاد بود تا نقشهاش را پیاده کند.
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%DB%8C%D8%AF/book/69358
داستانی از دسیسه و انتقام! سیدنی شلدون، اینبار در کتاب اگر فردا بیاید، داستانی جنایی را روایت کرده است: دختر زیبا و باهوشی که زندگی خوب و خوشی دارد، اما ناگهان همه چیز در زندگی او تغییر میکند و تنها همراهی که برای او به یادگار میماند، فکر انتقام است.
دربارهی کتاب اگر فردا بیاید
آزادی تریسی دیگر فقط کلمهای مجرد و انتزاعی نبود. موردی ملموس و عینی بود؛ حالتی که میشد مزهاش را چشید و از آن لذت برد. آزادی بهمعنای تنفس هوای آزاد و برخورداری از حریم خصوصی بود، نه ایستادن در صف برای صرف غذا، نه گوش دادن به صدای زنگ. آزادی بهمعنای حمامی داغ با صابونی خوشبو، زیرپوشی لطیف، لباسهای زیبا و کفشهای پاشنهبلند بود. آزادی بهمعنای داشتن اسم بهجای شماره بود. آزادی بهمعنای فرار از برتاخرسه و ترس از متجاوزان و روزمرگی یکنواخت و مرگبار زندان بود.
در آخرین روز اقامت تریسی در زندان، یکی از همسلولهای بند قدیمش سراغ او آمد و گفت: «پس بالأخره آزاد شدی.»