دنیس آرنولد، موسیقیشناس و پژوهشگر موسیقی است. او بهعنوان چهرهای علمی و آکادمیک، بخش زیادی از عمرش را صرف تحقیق در مورد موسیقی کلاسیک و آهنگسازان برجستهی آن دوران کرد. یکی از همین موسیقیدانها که آرنولد به او پرداخته و در زندگیاش کندوکاو کرده، باخ است. کتاب باخ: فیلسوف نغمههای او در چهار فصل تدوین شده است. او در فصل اول تبار خانوادگی باخ را توضیح میدهد و بیان میکند که اجداد باخ چه کسانی بودهاند و چه تأثیری بر موسیقی آلمان و عصر خود گذاشتهاند. در فصل بعدی به دورانی که باخ مسئول موسیقی یا اصطلاحاً کاپل مایستر دربار کوتن بود میپردازد. این دوره یکی از مهمترین و پرتلاطمترین دوران زندگی باخ بود. دوک جوان شهر کوتن او را بهعنوان کاپل مایستر استخدام کرد، اما پس از چندی میلاش به موسیقی کم شد و همین باعث سرخوردگی باخ گشت. در همین شهر بود که باخ همسر اولش را از دست داد و با زن دیگری ازدواج کرد. او پس از ناامیدی از کوتن به لایپزیک رفت. دوران او در لایپزیک و کلیسای سنت توماس در فصل سوم کتاب مرور شده است. شهری که تا پایان عمرش در آنجا ماند و چندتا از مهمترین آثارش را در آنجا خلق کرد. فصل آخر کتاب هم به میراث باخ اختصاص دارد و آنچه او از خود بهجای گذاشته موردبحث قرار میگیرد.
دنیس آرنولد (1986-1926) موسیقیشناس، پژوهشگر موسیقی و نویسندهی بریتانیایی و استاد موسیقی دانشگاههای هال، ناتینگهام و آکسفورد بود. او ویراستاری مجموعهی معروف New Oxford Companion to Music انتشارات دانشگاه آکسفورد را بر عهده داشت که در واقع، کاری پژوهشی و مرجع در حوزهی موسیقی کلاسیک محسوب میشود. آرنولد در حوزهی موسیقی کتابهای زیادی نوشته یا ویراستاری کرده که از جمله آنها میتوان به «اساتید باروک ایتالیایی»، «مونته وردی» و «مادالنا لومباردینی سیرمن» اشاره کرد. یکی از سالنهای دانشگاه آکسفورد به افتخار او به نام دنیس آرنولد نامگذاری شده است.
در بخشی از کتاب باخ: فیلسوف نغمهها میخوانیم
باخ در طول حیاتش آنچنانکه باید قدر ندید و ارزش حقیقی و تأثیر واقعیاش بر موسیقی مدتها پس از مرگش درک شد. پس از او خیلیها به بهانهی اینکه آثار باخ معاصر نیستند و صرفاً مناسبتیاند، آنها را کنار گذاشتند و سعی کردند فراموشش کنند. حتی فرزندان باخ هم نتوانستند اعتبار پدرشان را حفظ و از آن دفاع کنند. دهها سال طول کشید تا منتقدان و پژوهشگران به نبوغ او پی ببرند. حالا باخ یکی از موسیقیدانهای انکارناپذیر تاریخ است و امروز نغمههای او در همهجا شنیده میشود.
کتاب باخ: فیلسوف نغمهها به علاقهمندان موسیقی کلاسیک و کتابهای زندگینامه توصیه میشود. اگر دوستدار باخ و موسیقی او هستید، میتوانید این کتاب را مطالعه نمایید.
با دنیس آرنولد بیشتر آشنا شویم
باخ در کودکی پدر و مادرش را از دست داد؛ با این وجود اما زندگی آرام و بیدغدغهای داشت و توانست به موسیقی بپردازد و خود را وقف آن کند. او تا حدی گوشهنشین بود. در تمام عمرش از آلمان بیرون نرفت و همواره در شهرهای کوچک زندگی کرد. با کسی نامهنگاری نمیکرد و مراودات خاصی نداشت. دفترچه خاطرات یا دستنوشتهای هم از او وجود ندارد. همین باعث شده زندگی او کمی مبهم باشد و جز نقلقولهای دیگران، و مخصوصاً یادنامهای که پسرش بعد از مرگ او منتشر کرد، اطلاعات دقیق و دست اولی از زندگی خصوصی او در دسترس نباشد.
آوازه مهارت یوهان سباستیان به حدی گسترش یافته بود که به گوش شاه هم رسید و این قضیه او را برانگیخت تا صدای ساز چنین هنرمند بزرگی را بشنود و خود او را هم ملاقات کند. نخست غیرمستقیم و با کنایه به پسر فهماند که پدرش میتواند سری به پوتسدام بزند، اما پس از مدتی مستقیماً از پسر پرسید که: پس چرا پدرت نمیآید. پسر نمیتوانست اظهارات شاه را از پدرش پنهان کند، هر چند توجه زیادی به آن دو نداشت و غرق در حرفه خویش بود. اظهار علاقه شاه در نامههای متعدد پسر به پدر تکرار شد. بالاخره در سال 1747 پدر به همراه پسر ارشدش ویلهلم فریدمان عازم آن سفر گردید. شاه در آن زمان عادت داشت هر روز عصر کنسرت خصوصی برگزار کند و خود در بعضی کنسرتوها فلوت بنوازد. در یکی از این روزها که در حضور نوازندگانش مشغول آماده کردن فلوتش بود، یکی از گماشتگان فهرست افراد خارجی را که وارد شهر شده بودند تقدیم او کرد. شاه فلوت به دست نگاهی سریع به فهرست انداخت و بلافاصله به سوی جمع نوازندگان رفت و با نوعی هیجان گفت: «آقایان باخ پیر وارد شده است». فلوت به کناری نهاده شد و باخ پیر که به خانه کرایهای پسرش وارد شده بود، فیالفور به کاخ احضار گردید. ویلهلم فریدمان که پدرش را همراهی کرده بود، این داستان را برایم تعریف کرد. باید بگویم هنوز با خوشحالی به راه و رسمی که داشت فکر میکنم.
سپس «باخ پیر» قدرت خویش را در بداههنوازی نشان داد. هر تمی را که شاه به او میداد میگرفت و یک فوگ پس میداد. آنگاه از او خواستند یک فوگ را در شش قسمت بداههنوازی کند و تم آن را هم خودش برگزیند (چون ممکن بود تم شاه مناسب نباشد). وقتی باخ به لایپزیک بازگشت، تصمیم گرفت بداههنوازیهای خود را بنویسد و آنها را منتشر کند. به این ترتیب بود که Musical Offering to His Royal Majesty in Prussia خلق شد.