احمد اخوت در داستانهایش ماجراهای «من» و «دیگری» را تعریف میکند که این توصیف تا حدی به کتاب یک وجهۀ فلسفی میدهد. تعدادی از شخصیتهای تاریخی نیز در این میان به مرور مطرح میشوند. نویسنده گاهی اوقات مرز میان زندگی واقعی خود و ماجرای داستان را درهم میآمیزد و فضایی جذاب را میآفریند. گفته میشود که او در نوشتن این کتاب از خورخه لوئیس بورخس تأثیراتی گرفته است و این تأثیر را در حال و هوای داستانها میتوان احساس کرد.
کتاب برادران جمالزاده مناسب چه کسانی است؟
این را دیروز عصر متوجه شدم. در بخش ما هیچکس نبود. همه رفته بودند. از حسین چرمی هم اثری نبود. چرمی در سردخانهی اداره کار میکند. جسدها را به بخشهای مختلف میبرد و بعد که کار تمام میشود، تحویل سردخانه میدهد. من حدود پنج سال است در بخش سمشناسی پزشکی قانونی کار میکنم. کار علمی و بسیار جالبی است. یک کار هنری، مثل داستاننویسی. شیشه را بالای کابینتهای اتاق گذاشته بودند، درست روبهروی میز کارم. انگار کسی میخواست سربهسرم بگذارد. تو شیشهی پر از الکل یک قلب بود؛ مشتی عضلهی فرسوده، زرد و سفتشده که آسیبشناسان اداره آنها را به هم وصل کرده بودند. هر جا نگاه میکنید رنگ سفید میبینید و همه جا را بوی فرمالین پر کرده. اتاق ما هیچ تزئینی ندارد. فقط وارد بخش که میشوید درست دم در آن چهار شیشه را میبینید. شیشهها پر از الکلاند. در یکی از آنها یک کلیه و در دومی قسمتی از لوب قدامی مغز انسان و در شیشهی سوم یک کبد درسته و در شیشهی آخر جنینی جا خوش کرده است. هر وقت از کنار شیشهی جنین رد میشوم برایش دست تکان میدهم. او هم با آن صورت بادکرده انگار دارد به من میخندد. گاهی هم چشمک میزند. عجیب با هم دوست شدهایم.
اخوت در شورای نویسندگان «فصلنامۀ زندهرود» نیز عضویت داشته است. اولین مجموعه داستان منتشر شده از این نویسنده، کتاب «برادران جمالزاده» است. این اثر پس از انتشار با استقبال گستردهای روبرو شد. از میان ترجمههای او میتوان به ترجمۀ آثار «ویلیام فاکنر» و «خورخه لوئیس بورخس» اشاره کرد. کتابهای «دستور زبان داستان»، «لطیفهها از کجا میآیند؟» و «ای نامه» از دیگر آثار احمد اخوت هستند.
در بخشی از کتاب برادران جمالزاده میخوانیم
امروز صبح از حسین چرمی پرسیدم این شیشه را کی اینجا گذاشت. گفت کسی اینجا نگذاشت، همیشه بود. یادتان نیست میدان ارک هم که بودیم، بود؛ در اتاق خودتان. پرتوپلا میگوید. میخواهد سربهسر من بگذارد. این چرمی از آن حقهبازهای مکار است. همکارها اسمش را پیک مرگ گذاشتهاند. همیشه دنبال جسد است. وقتی با شما حرف میزند در چشمتان نگاه میکند. چشمهای ترسناکی دارد. چند روزی است حالم خوب است. وقتی پس از مدتها بغض و دلتنگی گریه میکنید چقدر راحت میشوید؟ من الان همانطورم.