آنچه در ادامه میبینید، اسامی برخی از بهترین آثار مارتین مک دوناست: «مراسم قطع دست در اسپوکن»، «غرب غمزده»، «مأمورهای اعدام»، «یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه»، «جمجمهای در کانه مارا». (تمام عناوین نامبرده به فارسی ترجمه شده و در سایت کتابراه موجودند.)
جوایز و افتخارات مارتین مک دونا
این مجموعهی جذاب و خواندنی دربردارندهی شماری از بهترین آثار نمایشی از سراسر دنیاست. دستاندرکاران مجموعه نمایشنامههای بیدگل بر آن بودهاند که با معرفی آثار ارزشمند دنیای درام به مخاطب فارسیزبان، او را با گستردگی و غنایِ این دنیای وسیع آشنا سازند. در همین راستا، این مجموعه خود به بخشهای مستقلی از جمله «نمایشنامههای اروپایی»، «نمایشنامههای آمریکایی»، «نمایشنامههای فارسی»، »نمایشنامههای کلاسیک»، «نمایشنامههای مدرن» و… تقسیم شده است.
نکوداشتهای کتاب جمجمهای در کانه مارا
میک: (آرام) از این خونه برو بیرون مِرتین هَنلِن.
مِرتین: خب آره دیگه، من هم اصلاً همین تهمت ها رو میزدم. این که موقع رانندگی مست بودی. پس فکر کردی من دارم از چی حرف می زنم؟
مِری: نمیزنن. این یه احمقِ مزخرفه که هیچچی نداره غیرِ رو.
مِرتین: آره. (مکث) چیزی که…
مک دونا در نمایشنامهی جمجمهای در کانه مارا راوی داستان زندگی شخصیتی به نام مِرتین شده؛ مردی عجیب و غریب که به حرفهی نامتعارف گورکَنی اشتغال دارد. مرتین اخیراً به دلیل کمبود فضای گورستان شهر، از مقامات دستوری عجیب مبنی بر نبش قبر مردگان و جابهجایی اجساد آنها دریافت نموده است. آغاز حقیقیِ داستان زمانی است که مرتین، شبی طی ایفای وظیفهی خود، به قبر همسر ازدنیارفتهی خویش برمیخورد، و به اکراه و از سر اجبار، استخوانهای باقیماندهی او را نیز، همچون سایر مردگان شهر، از دل خاک بیرون میکشد. غافل از اینکه با این کار، در حال گشودن دوبارهی پروندهی مرگ اسرارآمیز اوست؛ اتفاقی که قرار است دوباره نام مرتین را به عنوان مردی مظنون به قتل همسر خویش، بر سر زبانها اندازد. آیا مرتین تنها یک مرد نگونبخت و بینواست که اسیر میل سیریناپذیر مردم به شایعهپراکنی شده، یا اینکه به راستی ریگی در کفش او هست؟ آیا جمجمههای برآمده از قبرستان کانه مارا، سرانجام به این پرسش شوم، پاسخ خواهند داد؟…
– شاهکاری بیبدیل. (Spectator)
– یک کمدی سیاه درخشان از مارتین مک دونای بزرگ. (Civic Theatre)
– کتاب جمجمهای در کانه مارا گواهی بیچونوچرا بر تسلط و چیرهدستی مارتین مک دونا در کار نویسندگی است. (Guardian)
کتاب جمجمهای در کانه مارا مناسب چه کسانی است؟
مارتین مک دونا (Martin McDonagh) به سال 1970، در پایتخت انگلستان، لندن، دیده به جهان گشود. چهارده ساله بود که با تماشای یکی از آثار دیوید ممت (درامنویس بزرگ آمریکایی) بر صحنهی نمایش، شیفتهی عالم تئاتر شد و تصمیم گرفت هرطور شده بدل به یک نمایشنامهنویس بزرگ شود. در راستای عملی ساختن این آرزو تحصیلات رسمی را نیمهکاره رها کرد و با شوری وافر و شوقی وصفناپذیر به نوشتن پرداخت و اینچنین، طی مدت زمانی اندک، دهها طرح و قصهی سینمایی خلق کرد. مک دونای جوان، با سودای خامِ برآمده از غریزهی شهرتطلبی، این آثار را برای هر تهیهکنندهای که میشناخت ارسال کرد؛ اما مطلقاً هیچ پاسخی، ولو نامهای به نشانهی عذرخواهی، دریافت نکرد! بعد از این سرخوردگی، فیلمنامهنویسی را کنار گذاشت و روی به نمایشنامهنویسی آورد و باز هم طی مدت زمانی اندک، چندین و چند اثر به رشتهی تحریر درآورد. این بار اما بخت با او یار بود. مک دونا سرانجام مزد زحمات خود را گرفت؛ به این ترتیب که نمایشنامههایش نهتنها دل از اهالی تئاترِ انگلستان ربودند، بلکه رفتهرفته شأن آثار کلاسیک را برای خود دستوپا کردند.
دربارهی وجوه گوناگون نمایشنامهی جمجمهای در کانه مارا سخنهای بسیاری میتوان گفت. فرم چندوجهی این اثر، طنز گزندهی آن، و دیالوگهای برجسته و استادانهاش، به قدری جای بحث و تأمل دارند که هر یک میتوانند موضوع نوشتاری مجزا قرار گیرند. این سخن در باب جنبههای محتوایی اثر نیز صادق است. برای مثال میتوان مقالهای مفصل را صرفاً به روانشناسیِ خشونت نزد شخصیت اصلی نمایشنامه اختصاص داد. با این حال، از آنجا که هدف از نگارش مطلب حاضر صرفاً معرفی کتاب پیش رو بوده، و نه بیشتر، بهتر آن میبینیم که ضمن دعوتِ شما به مطالعهی کتاب، بحث مختصر خود را در همین نقطه خاتمه دهیم.
درباره مجموعه نمایشنامههای بیدگل
کمی پیش از کتاب جمجمهای در کانه مارا به عنوان یکی از بهترین آثار نمایشی مارتین مک دونا یاد کردیم. این اثر نخستین بار در سال 1997 به روی صحنه رفت. در آن زمان مک دونا هنوز به نویسندهی نامآشنایی که امروز میشناسیم بدل نشده بود، و اتفاقاً با همین اثر بود که نخستین گامها را در این مسیرِ خوشفرجام برداشت.
مِرتین: یه احمقِ مزخرف؟ پشتسرِ این هم که حرف نمیزنن؟ آها. پس حتماً یه یاروی دیگهایه که زنشو با ماشین کوبیده تو دیوار و اونها دربارهش حرف میزنن. حتماً من اشتباه کردهم. زیاد پیش میآد اشتباه کنم.
مِرتین: با این استقبالی که ازم شد حتماً از این خونه میرم بیرون، بعدِ اینکه اینهمه راه اومدم پیغامِ این پیریه رو آوردم، وِلش، والش، وِلش. نهفقط هیچ استقبالی ازم نشد که برا تشکر، شَتَکِ ویسکی داشت چشمهامو از حدقه درمیآورد، دیگه تیکه ها به خودم و شامهای مادرمو هم که نگم. (میرود. دوباره داخل می شود) اوم… تو کلیسا بیل دارن میک؟ چون من خودم بیل ندارم.