معرفی کتاب دخترعموی من راشل
کتاب دخترعموی من راشل نوشته دافنه دوموریه، دومین رمان مهم این نویسندهی خوشنام انگلیسی است. ماجرای کتاب دربارهی پسری 25ساله به نام فیلیپ است که شیفتهی راشل، همسر جذاب و مرموز پسرعمویش آمبرویز میشود. آمبرویز فردی است که فیلیپ را از کودکی نزد خود بزرگ کرده و به همین خاطر، فیلیپ علاقهی زیادی به او دارد و وقتی میفهمد که او به شکلی اسرارآمیز مرده است، حال و روزش بههم میریزد و به دنبال سرنخ این مرگ میگردد.
دربارهی کتاب دخترعموی من راشل
داستان دخترعموی من راشل (My Cousin Rachel)، به قلم دافنه دومریه (Daphne du Maurier) حول محور رابطهی فیلیپ پسری اهل انگلستان با راشل میگردد که همسرش را از دست داده است. گرچه فیلیپ دل در گروِ راشل دارد، درمورد او مطمئن نیست و اینطور فکر میکند که راشل نیاز به کمک دارد تا از دست خودش نجات پیدا کند. همچنان که در رمان پیش میرویم، موضوع اصلی کتاب بهتدریج فاش میشود. فیلیپ مدام به سرنوشت راشل میاندیشد و در تلاش است تا با عذاب وجدان خودش مقابله کند. نویسنده داستان فیلیپ را تعریف میکند و میگوید که پس از مرگ والدینش، پسرعمویش آمبرویز او را بزرگ کرده و از آنجاییکه آمبرویز به زنها اعتماد نداشته، فیلیپ بدون حضور حتی یک زن در زندگیاش بزرگ شده است. آمبرویز و فیلیپ در این مدت به یکدیگر وابسته میشوند و دوران خوش و خرمی را کنار یکدیگر سپری میکنند. ولی وقتی آمبرویز مجبور میشود بهخاطر درمان بیماریاش به فلورانس ایتالیا برود، این دوستی عمیق و خوششان از هم میپاشد. فیلیپ متوجه میشود که آمبرویز در ایتالیا شیفتهی راشل شده و با او ازدواج کرده است. فیلیپ که از طریق نامه از این خبر مطلع میشود، رفتهرفته احساس میکند که یک جای داستان، خاصه مرتبط با راشل، با عقل جور درنمیآید. همین احساس باعث میشود که فیلیپ به ایتالیا برود و وقتی به آنجا میرسد متوجه میشود که آمبرویز به طور مشکوکی مرده است. دکترها به فیلیپ میگویند که علت مرگ آمبرویز تومور مغزی است، همان مشکلی که جان پدر آمبرویز را گرفته بود، و فرضیهی قتل به دست راشل را رد میکنند.
فیلیپ که تشخیص دکترها را نمیپذیرد، به خودش قول میدهد تا انتقام آمبرویز را از راشل بگیرد. او لندن برمیگردد و متوجه میشود که راشل نیز قصد بازگشت به لندن را دارد تا متعلقات آمبرویز را به فیلیپ بدهد. فیلیپ این فرصت را مغتنم میشمارد تا با راشل روبهرو شود و او را به قتل آمبرویز متهم کند. اما وقتی راشل به لندن میرسد، فیلیپ از میزان زیبایی و جذابیت راشل غافلگیر میشود و میبیند که او هیچ شباهتی به آنچه تصورش را میکرد، ندارد. فیلیپ بهتدریج دلباختهی راشل میشود و بعد از مدتی تصمیم میگیرد با او ازدواج کند، اما راشل نمیپذیرد. کتاب دخترعموی من راشل فضایی گوتیک و اسرارآمیز دارد که رگههای عشق و عاشقی هم در آن دیده میشود، قلم روان و تعلیقهای به جای نویسنده میتواند خواننده را پای کتاب میخکوب کند.
این کتاب را اکنون میتوانید با ترجمهی جواد علامیر دولو که نشر جامی آن را منتشر کرده و در اختیار شما قرار داده، تهیه کنید.
اقتباسهای سینمایی و فرهنگی از کتاب دخترعموی من راشل
هنری کاستر در سال 1952 و راجر میچل در سال 2017 فیلمی از روی این اثر اقتباس کرده و ساختهاند.
نکوداشتهای کتاب دخترعموی من راشل
- دافنه دوموریه داستاننویسی است که تنها هدفش متحیرکردن و مسحورکردن است. (نیویورکتایمز)
- دافنه دوموریه همتا ندارد. (ساندیتلگراف)
- کتاب دخترعموی من راشل یکی از بهترین رمانهای دوموریه است که داستانی مبتکرانه دارد و در شخصیتپردازی بینظیر است. (Kirkus Reviews)
کتاب دخترعموی من راشل برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به رمانهای کلاسیک با فضای گوتیک و داستانی عاشقانه – جنایی علاقه دارید و نیز اگر از طرفداران دافنه دوموریه هستید، از خواندن این کتاب غافل نشوید.
در بخشی از کتاب دخترعموی من راشل میخوانیم
در نظرم ماههاى نوامبر و دسامبر به تندى گذشت. سالهاى قبل، هنگامى که روزها کوتاه و هوا بد مىشد، در این ماهها من دیگر در خارج از خانه کارى نداشتم و شب از ساعت چهار و نیم بعدازظهر شروع مىشد، گذراندن شبهاى دراز در خانه، یکنواخت و خسته کننده بود. من هیچگاه به مطالعه علاقهى چندانى نداشتم و چون شخصى اجتماعى نبودم و دوست نداشتم که به اتفاق همسایگانم به شکار و یا به دید و بازدید بپردازم، بىصبرانه انتظار شروع زمستان و عید میلاد مسیح را مىکشیدم، زیرا از آن موقع مىتوانستم در انتظار فرا رسیدن بهار باشم و براى استقبال از آن روزشمارى نمایم. در ایالات غربى، بهار زودتر فرا مىرسد و از اوایل سال بوتههاى کوچک غرق در گل مىشوند.
این بار پاییز در یکنواختى سپرى نشد. برگ درختان فرو ریخت، دشتهاى بارتون یک پارچه گل و لاى شد و باد شدید دریاى نیلگون را به تلاطم درمىآورد. من تمام این تغییرات را بدون ناراحتى تماشا مىکردم.
دخترعمویم راشل و من، طورى وقت خود را تنظیم کرده بودیم که به هیچ وجه متوجهى گذشت زمان و تغییر فصل نمىشدیم. هنگامى که هوا مساعد بود راشل صبحها به اتفاق تاملین و سایر باغبانها و دیگر کارگران که براى این منظور اجیرشان کرده بودیم به احداث و ساختنِ تراس و باغچههاى جدید مشغول بودند. من در این هنگام در ملک خود گردش مىکردم و یا به بازدید از مزارع دوردست مىرفتم. ساعت یازده و نیم ما براى صرف ناهارى سرد که اغلب از گوشت ژامبون و جگر و شیرینى تشکیل مىشد پیش یکدیگر مىآمدیم. در این ساعت، نوکرها نیز مشغول صرف ناهار مىشدند و در نتیجه، ما خود از یکدیگر پذیرایى مىکردیم، این اولین ملاقات روزانهى من با راشل بود، زیرا او عادت داشت صبحانهى خود را در اتاقش صرف کند.
مشخصات کتاب الکترونیک
قیمت نسخه الکترونیک
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%B9%D9%85%D9%88%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D8%B1%D8%A7%D8%B4%D9%84/book/89926