بازی شطرنج خیلی آرام و بیصداست، اما سکوت برای من زیبایی فوقالعادهای دارد.
تریسی گارویس گریوز نویسندهی پنجاه و چهار سالهی ایسلندی است که رمانهایش همیشه جزو پرفروشترین آثار نیویورکتایمز و والاستریت ژورنال بوده و بهخاطر رمان دختری که او میشناخت به یکی از نویسندگان پرفروش سایت آمازون تبدیل شد. اولین رمان او با نام «در جزیره» 9 هفته در لیست پرفروشترینهای نیویورک تایمز بود و به سی و یک زبان دنیا ترجمه شده است.
در بخشی از کتاب دختری که او میشناخت میخوانیم
علاقمندان به رمانهای واقعگرای عاشقانه که زنان در روایت آنها نقش پررنگی دارند، این کتاب را دوست خواهند داشت.
با تریسی گارویسگریوز بیشتر آشنا شویم
حالا 10 سال از جدایی شخصیتهای داستان گذشته، آنیکا در شغل مورد علاقهاش، کتابداری، مشغول به کار است و تنها گاهی خاطرهی این عشق را در ذهن خود مرور میکند. و در همین روزهاست که جاناتان دوباره به زندگی او بازمیگردد. بااینحال پیدا نیست که این یک فرصت دوباره برای جبران گذشته است یا همهچیز درنهایت به جدایی دوبارهی آنیکا و جاناتان ختم میشود.
داستان از زبان اول شخص بیان شده که منتقلکنندهی ذهنیت و عواطف شخصیت زن داستان، آنیکا رز است. گفتنیست این کتاب با ترجمهی نازنین بیرانوند از سوی نشر امتیاز منتشر شده است.
نکوداشتهای کتاب دختری که او میشناخت
مکثی طولانی کرد و گفت: «بازیت خوب بود.» سپس به اطراف نگاه کردیم و متوجه شدیم که فقط چند نفر از اعضا مانده، و بقیه برای شام رفته بودند.
معرفی کتاب دختری که او میشناخت
من و اریک، بازی با مهرۀ سفید را نوبتی کردیم و برای همین به نوبت از سود کمی که داشت لذت میبردیم، و اگر آن شب با اریک بازی میکردم نوبت من بود مهرههای سفید را در اختیار داشته باشم، اما چون به طور غیرمنتظره با جاناتان همبازی شده بودم، مهرههای سفید جلوی او بودند و به همین دلیل او بازی را شروع کرد.
جاناتان گفت: «آنیکا، بیا بازی کنیم».
گفتم: «کیشومات.»
اولین حرکتهای متوالی جاناتان در بازی، شباهتش به قهرمان جهانی آناتولی کارپف را نشان داد. وقتی استراتژی او را فهمیدم، دفاعم را متناسب با آن انتخاب کردم و خودم را غرق بازی کردم. به این ترتیب صداها و بوهای سالن غذاخوری در اضطرابم محو شدند؛ دیگر صدای صحبت دانشجویانی که برگر و سیبزمینی سرخشده میخوردند را نمیشنیدم و بوی پیتزا پپرونیِ تازه را حس نمیکردم. از همان اول بیرحمانه بازی کردیم. نه من و نه جاناتان صحبت نمیکردیم.
کتاب دختری که او میشناخت، نوشتهی تریسی گارویس گریوز، روایتی عاشقانه از زندگی دختریست که به خاطر اضطرابش از حضور در جمع گریزان است. او در یک بازی شطرنج با مردی به نام جاناتان آشنا میشود و پس از شکست خوردن جاناتان در بازی، عشقی متقابل میان آن دو شکل میگیرد. عشقی که با رویدادی غیرقابل پیشبینی، محکوم به یک جدایی دهساله میشود. حالا جاناتان برگشته، اما… این کتاب نامزد جایزهی بهترین رمان عاشقانهی گودریدز شده است.
دربارهی کتاب دختری که او میشناخت
بلند شدم، کولهپشتیام را محکم گرفتم و گفتم: «من میرم خونه.»
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D9%88-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA/book/70508
داستان در فضایی واقعگرا روایت شده و علاوه بر فضای غالب عاشقانهی خود به رخدادهای مهم تاریخ سیاسی آمریکا مانند واقعهی یازده سپتامبر نیز اشاراتی دارد که به روایت آن تنوع و جذابیت میبخشد. کتاب دختری که او میشناخت (The Girl He Used to Know)، از جمله آثار پرفروش تریسی گارویس گریوز (Tracey Garvis Graves) است که مورد استقبال مجامع ادبی قرار گرفته است.
-«بریم برای غذا؟»
آنیکا رز، دانشجوی رشتهی ادبیات انگلیسی در دانشگاه ایلینوی است. او به خاطر بیماری اوتیسم خفیفی که دارد، دوری از جمع و پناه بردن به کتاب و شطرنج را ترجیح میدهد. آنیکا نخستینبار با مرد محبوب خود، جاناتان هافمن در باشگاه شطرنج دانشگاه آشنا میشود و او را که در شطرنج مهارتی فوقالعاده دارد، شکست میدهد و همزمان دل جاناتان را از آن خود کند. آنها با هم ماجراهای عاشقانهای را از سر میگذرانند تا اینکه یک اتفاق تلخ سبب جداییشان میشود.
– یک عاشقانه که شما را برای روزهای رویایی خواندن در ایام تابستان و یک قرار ملاقات آماده میکند. (Bustle)
– نویسنده در شخصیتپردازی استاد است. کتابی با پایانی رضایتبخش. دوستش داشتم! (Karma Brown)
– کتابهای عاشقانهی بسیاری در طول سال منتشر میشوند، اما هیچیک مانند کتاب دختری که او میشناخت، نیستند. (Cosmopolitan)
– تریسی گارویس گریوز نویسندهای است که باید خوانده شود. لحن نوشتاری او عاقلانه و لطیف است. (Taylor Jenkins Reid)
– این داستان گیرا از همان صفحهی اول با طنزی ظریف و جزئیات فوقالعاده پیش میرود. (Tammara Webber)
کتاب دختری که او میشناخت مناسب چه کسانی است؟
چون آن بُرد به اندازۀ همۀ بُردهایی که از اریک به دست آورده بودم سخت بود، جواب دادم: «تو هم همینطور. خیلی خوب بازی کردی.»