کتاب ده بچه زنگی توسط خسرو سمیعی به زبان فارسی ترجمه شده و از سوی نشر هرمس در اختیار مخاطبین علاقهمند قرار گرفته است. این اثر ذیل مجموعه کتابهای «کارآگاه» منتشر شده است.
افتخارات کتاب ده بچه زنگی
- پرفروشترین رمان آگاتا کریستی؛
- فروش بیش از صد میلیون نسخه؛
- کسب عنوان محبوبترین اثر آگاتا کریستی، در نظرسنجی سایت رسمی او؛
- ششمین عنوان پرفروش به انتخاب انتشارات بینالمللی (Publications International).
نکوداشتهای کتاب ده بچه زنگی
- یکی از درخشانترین آثار آگاتا کریستی. (نشریهی آبزرور)
- کتاب ده بچه زنگی یکی از بهترین و مبتکرانهترین رمانهای تریلر سدهی اخیر است. (مجلهی تایم)
- این کتاب بیشک در زمرهی بهترین آثار آگاتا کریستی قرار دارد. حتی میتوان ده بچه زنگی را نقطهی اوج دستاوردهای این نویسنده قلمداد نمود. (نیواستیتسمن)
- اگر جزو معدود کسانی هستید که هنوز با نبوغ ژرف اگاتا کریستی مواجه نشدهاید، کتاب ده بچه زنگی میتواند نقطهی شروع مناسبی برای شما باشد. (دیوید بالداچی، نویسندهی پرفروش نیویورک تایمز)
اقتباس سینمایی از کتاب ده بچه زنگی
نکتهی جالب دیگری که میتوان دربارهی کتاب ده بچه زنگی گفت مربوط به عنوان آن است که در نخستین روزهای انتشار در میان خوانندگان انگلیسیزبان به برخی از حساسیتهای مربوط به مسائل نژادی دامن زد. این حساسیتها تا حدی بود که کتاب در چاپهای بعدی تحت عنوان و آنگاه هیچکس باقی نماند به انتشار رسید. (هم عنوان نخست و هم عنوان دوم، از شعری کودکانه برگرفته شدهاند که در متن رمان مدام به آن ارجاع داده میشود.)
در انگلستانِ نیمهی دوم سدهی بیستم هستیم. ده نفر که هیچیک از آنها پیش از آن با دیگری آشنا نبوده، به وسیلهی نامهای مرموز برای شرکت در ضیافتی ویژه به جزیرهی نیگرآیلند دعوت میشوند. دربارهی این جزیره شایعات عجیب و بعضاً مضحکی بر سر زبانهاست. از جمله اینکه میگویند این جزیره پیشتر در اختیار آمریکاییِ ثروتمندی بوده که از آن به عنوان محلی برای خوشگذرانیها و بیبندوباریهای افراطی خود استفاده میکرده و اینک، مالکیت آن متعلق به مرد ناشناس و خلوتگزینی است که جزیره را به خاطر سکوت و آرامشش برای اقامت برگزیده.
لسلى نفهمید. لسلى برایش گریه کرد مکآرتور تصور مىکرد. اما وقتى که مکآرتور به انگلستان بازگشته بود اشکهاى لسلى دیگر خشک شده بود. هرگز به لسلى نگفت که قضیه را فهمیده است. زندگى آنها ادامه پیدا کرد، فقط گاه لسلى کاملاً واقعى به نظر نمىرسید. و بعد از سه چهار سال ذاتالریه گرفت و مرد. این اتفاق مدتها پیش افتاد. پانزده سال؟ شانزده سال؟ و او ارتش را ترک کرد و در دون ساکن شد. جاى کوچکى را که همیشه آرزو مىکرد داشته باشد خرید. همسایگان خوبى داشت. منطقه دلپذیرى بود. کمى شکار، کمى ماهیگیرى. یکشنبهها به کلیسا مىرفت. اما نه آن روزى که داستان داوود خوانده مىشد و اینکه چگونه اوریا را به خط اول جبهه فرستاد. هرچه بود این را نمىتوانست تحمل کند. احساس بدى به او دست مىداد. رفتار همه دوستانه بود، البته در ابتدا. بعد این احساس ناراحتکننده را پیدا کرد که مردم پشت سرش حرف مىزنند. هرچه بود طور دیگرى به او نگاه مىکردند. انگار چیزهایى شنیده بودند. شایعاتى دروغ… آرمیتاژ؟ یعنى آرمیتاژ حرفىزده بود؟
به هر رو، مهمانانی که به این جزیره دعوت شدهاند چندان اهمیتی به این ماجراها و شایعات نمیدهند. و به راستی، چرا باید بدهند؟ برای آنها همه چیز روشن و خالی از ابهام است: فردی به آنها نامه داده و صراحتاً از ایشان برای حضور در جزیره دعوت کرده. نکتهای برای شک کردن وجود ندارد و همه چیز بر وفق مراد است.
معرفی کتاب ده بچه زنگی
دو قتل ابتدایی این تردید را در ذهن مهمانان جزیره ایجاد میکند که چه بسا قاتل یکی از خود آنها باشد. آخر، آنها پس از این دو قتل وجببهوجب جزیره را میگردند و نشانی از هیچ فرد دیگری جز خودشان نمییابند. اما اگر چنین باشد و قاتل به راستی یکی از آنها باشد، چگونه میتوانند او را شناسایی کنند؟ و مهمتر از آن، چقدر زمان برای این کار دارند؟…
علاقهمندان به داستانها و رمانهای جنایی، از مطالعهی کتاب ده بچه زنگی بیاندازه لذت خواهند برد.
در بخشی از کتاب ده بچه زنگی میخوانیم
بسیار خب. از داستان کتاب آغاز میکنیم:
بعد از آن از مردم فرار مىکرد. در خودش فرومىرفت. احساس ناخوشایندى است که بدانید مردم درباره شما بحث مىکنند و درباره چیزى که در گذشتههاى دور اتفاق افتاده بود، و حال کاملاً بىمعنى به نظر مىرسید. لسلى در گذشتهاى دور محو شده بود، آرتور ریچموند هم همین طور. هر اتفاقى هم که افتاده بود حالا دیگر اهمیتى نداشت. اما این چیزها باعث شد که در زندگى تنها بیفتد. از دوستان قدیمى ارتشى هم دورى مىکرد. اگر آرمیتاژ حرفىزده بود آنها هم اطلاع داشتند. و حالا، امشب، صدایى آن قصه پنهان را فاش کرد. آیا رفتارش درست بود؟ لب بالایش را به طور مناسبى حرکت داده بود؟ به اندازه کافى احساس نشان داده بود خشم و نفرت نه گناه و نگرانى؟ گفتنش دشوار است. مطمئناً کسى این اتهام را جدى نگرفته است. مزخرفات دیگرى هم بود همین قدر باورنکردنى. آن دخترک جذاب، صدا او را متهم مىکرد که بچهاى را غرق کرده است! احمقانه است! دیوانهاى همه را متهم مىکند! امیلى برنت هم، برادرزاده توم برنت، دوست قدیمىاش در ارتش. او را هم به جنایت متهم کرده بود.
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D9%87-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D8%B2%D9%86%DA%AF%DB%8C/book/79192
اگر از طرفداران رمانهای جنایی و معمایی آگاتا کریستی (Agatha Christie) باشید، احتمالاً از اینکه حالا نسخهی الکترونیک شاهکار او، یعنی کتاب ده بچه زنگی (Ten Little Niggers) را پیش روی خود دارید، از شادی و شعف در پوستتان نمیگنجید! به شما حق میدهیم. برای کسی که سالها با کتابهای آگاتا کریستی بزرگ و شخصیتهای جذاب و معماهای لاینحل این آثار زندگی کرده و نفس کشیده، چه چیز بهتر از این؟ اما بیایید فرض کنیم که مخاطب این نوشتار تا پیش از این هیچ اثری از آگاتا کریستی نخوانده است. بنابراین ما باید در این نوشته او را به خواندن کتابی که در دست دارد ترغیب کنیم.
رمان ده بچه زنگی اولین بار در سال 1939 به انتشار رسید. این کتاب به هیچیک از دو مجموعهی پوارو و خانم مارپل تعلق ندارد. در نظرسنجیای که در وبسایت رسمی آگاتا کریستی (به مدیریت نوهی او) صورت گرفته، ده بچه زنگی محبوبترین اثر این نویسندهی برجسته لقب گرفته است.
رمان ده بچه زنگی آگاتا کریستی در سالهای مختلف توسط چندین فیلمساز مورد اقتباس قرار گرفته است. یکی از بهترین فیلمهای سینماییِ ساختهشده بر پایهی این رمان، اثری است با عنوان و آنگاه هیچکس باقی نماند (And Then There Were None)، محصول سال 1945. فیلم سینمایی تماشایی دیگری نیز با همین عنوان در سال 1974 ساخته شده است.
کتاب ده بچه زنگی مناسب چه کسانی است؟
اما این ده شخصیت چه کسانی هستند؟ نخست یک قاضی بازنشسته را داریم که فردی سرشناس، آبرومند و محترم به شمار میرود. همچنین، مرد جاافتادهی باابهتی را داریم که پیشتر ماجراهای خطرناکی در زندگی داشته. و البته، پیرمرد کمحرف و عبوسی را داریم که سالهای سال در ارتش سلطنتی بریتانیا خدمت کرده. در این جمع زن سالخوردهی سنتی و بدقلقی نیز دیده میشود که تمام فکر و ذکرش معطوف به اوراد و مناسک مذهبی است. دیگر شخصیتها از این قرارند: دختر جوانی که معلم خصوصی است؛ کارآگاهی مشغول به فعالیت در ادارهی پلیس؛ پزشکی سرشناس که وقت برای سر خاراندن ندارد و حرفهاش درآمد و شهرت فراوانی برایش به ارمغان آورده؛ جوانی عاطل و باطل و البته خوشسیما که کاری جز خوشگذرانی و حضور در مهمانیهای مختلف ندارد؛ و زوجی سالمند که سالها در کسوت خدمتکار در خانههای اعیانی مشغول به کار بودهاند.
ماجرا از این قرار است: در گذشتهی هر یک از این شخصیتها لکهی سیاهی وجود دارد که فقط و فقط خودشان از آن آگاهند. یا دستکم خیال میکنند که فقط خودشان دربارهی آن میدانند. هر یک از این شخصیتها، در گذشته نوع خاصی از جنایت را مرتکب شده است که دست قانون از پیگیری آن کوتاه است. مثلاً، جناب قاضی به ناحق حکم به اعدام فردی بیگناه داده؛ جوان عاطل و باطل با ماشین خود بچهی بینوایی را زیر گرفته و قسر در رفته؛ پزشک سرشناس حین انجام عمل جراحی به دلیل مستی جان بیمار خود را تباه ساخته. و دیگران نیز به همین ترتیب، هرکدام جنایتی خبیثانه مرتکب شدهاند و از سر خوششناسی، یا به دلیل نقص قانون، از کیفر دیدن در امان ماندهاند. اما حالا دست عدالت آنها را گرد هم آورده تا ایشان را به سزای اعمالشان برساند. اما این دست عدالت متعلق به چه کسی است؟ چه کسی آنها را به این جزیره دعوت کرده و نقشهی به قتل رساندنشان را کشیده؟…
خب، حالا که مختصری از داستانِ کتاب ده بچه زنگی را گفتیم، بد نیست کمی اطلاعات جانبی نیز در باب این کتاب بدهیم:
فصول ابتدایی کتاب ده بچه زنگی، به این پرسش که وجه اشتراک این ده شخصیت چیست، و همچنین، این پرسش که چرا همگی آنان توسط فردی واحد به یک جزیرهی نسبتاً دورافتاده دعوت شدهاند، پاسخ نمیدهد. با این حال، اندکی صبر که به خرج دهیم، به جواب این دو سؤال، که از قضا جوابی تکاندهنده و باورنکردنیست، میرسیم.
یک رمان پلیسی-معماییِ درخشان که تا مدتها در خاطرتان باقی خواهد ماند… کتاب ده بچه زنگی یکی از درخشانترین داستانهای آگاتا کریستی، نویسندهی بزرگ اهل انگلستان است. پیرنگ این کتاب حول محور سلسلهای از قتلهای مرموز شکل گرفته که در دل جزیرهای خالی از سکنه رخ میدهند. اغلب صاحبنظران رمان پیش رو را برجستهترین اثر در کارنامهی نویسنده میدانند. گفتنیست بیش از صد میلیون نسخه از این اثر به فروش رسیده است.