معرفی و دانلود کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته | پیمان هوشمندزاده | نشر چشمه

کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته را نشر چشمه اولین‌بار در سال 1388 منتشر کرد. این اثر، به مجموعه کتاب‌های قفسه آبی این انتشارات اختصاص دارد.

درباره‌ی مجموعه‌ی کتاب‌های قفسه آبی

نثر عامیانه‌ی حاکم بر داستان‌ها، به سادگی قلم پیمان هوشمندزاده افزوده و روایتی جدید و متفاوت از جنگ ایران و عراق رقم زده. طنزی تلخ و گزنده، اختصار و وحدت زمان و مکان، از دیگر ویژگی‌های این کتاب است که سبب تمایز آن از سایر داستان‌های دوران دفاع مقدس شده است. لازم به ذکر است که این مجموعه، جنبه‌ی تصویری قدرتمندی دارد که از مهارت نویسنده در هنر عکاسی ناشی می‌شود.

علاقه‌مندان به آثار داستانی ادبیات معاصر فارسی، مخاطبان اصلی کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته به‌شمار می‌روند. همچنین اگر به ادبیات دفاع مقدس و داستان‌ها و رمان‌های مرتبط با دوران جنگ ایران و علاقه‌مند هستید، این کتاب متفاوت و جذاب را بخوانید.

با پیمان هوشمندزاده بیشتر آشنا شویم

کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته، توسط پیمان هوشمندزاده نوشته شده است. این کتاب، از 14 داستان مجزا تشکیل شده که به واسطه‌ی وحدت زمان، مکان، شخصیت‌ها و روایت، به یکدیگر پیوند خورده‌ و روایتی نو از جنگ ایران و عراق ارائه می‌دهند. شایان ذکر است که داستان پیش رو، عمدتاً از طریق گفت‌وگو و توصیف پیش می‌رود و از اختصار و زبانی کنایه‌آمیز برخوردار است.

درباره‌ی کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته

کتاب‌های قفسه آبی، مجموعه‌ای از آثار قصه‌گو و جریان‌محور ادبیات معاصر فارسی در ژانر داستان هستند که به‌همت نشر چشمه منتشر می‌شوند.

کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته برای چه کسانی مناسب است؟

معرفی کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته

پتو تکانی خورد و ستوان از سنگر زد بیرون. سرش را عینهو گاو انداخت پایین و یک‌راست رفت و سوار ماشین شد. اَن‌آقا باز پر‌رو شده بود. اشتباه کردم، نباید تحویلش می‌گرفتم. منتظر شد تا سیا بیاید. سیا لیوان چایی به‌دست آمد بیرون.

فهرست مطالب کتاب

کتاب‌های «لذتی که حرفش بود»، «روی خط چشم» و «ها کردن»، شماری از آثار مکتوب پیمان هوشمندزاده هستند که همگی توسط نشر چشمه منتشر شده‌اند.

در بخشی از کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته می‌خوانیم

زن‌ها را کچل نمی‌کنند

ستوان، مرغ ریقو، خروس ریقوتر

نارنجی

تولدتکیه؟

سرهنگ، آشخور مرتبی بود

روی خط لب

بیست، بیست

یه‌جورِ ضایع‌

یکی این هوا

خورشید ته ماهی‌تابه

خروسه گفت؟

یازده یازده

هیچ، هیچ

مربع سفید


منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D8%A7%D8%AE-%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D9%88%D8%B3%D8%AA%D9%87/book/74313پیمان هوشمندزاده در کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته، 14 داستان کوتاه را گردهم آورده که به‌لحاظ موضوعی، پیوند ظریف و عمیقی با یکدیگر دارند. البته این داستان‌ها ممکن است در نگاه اول مستقل به‌نظر برسند، اما از منظر جغرافیایی همگی در مناطق مرزی رخ می‌دهند و به‌هم‌پیوستگی محتوایی، آن‌ها را به یک رمان شبیه کرده است.

دورتادورمان پر شده بود از پوست‌تخمه. با پوتین کمی پخش‌شان کردم. پارچ آب را برداشتم و چند قلپی خوردم و نشستم روی کیسه‌شن‌ها. پکی به سیگار زدم و با چشم دنبال مرغه گشتم. پشت تانکر، با پا خاک را جابه‌جا می‌کرد و دنبال چیزی می‌گشت. خروسه از چاله‌ی جلو تانکر آب می‌خورد. سیراب که شد باز سینه جلو داد و قبراق راه افتاد. نگاهی به اطرافش کرد و دوید طرف مرغه. مرغه هفت‌هشت متری دور شد و رفت زیر تویوتای ستوان. خروسه باز خیز برداشت و رفت سمت ماشین. مرغه آمد پای تپه. خروسه قدم‌زنان رفت طرفش. مرغه فاصله گرفت و دور شد. ‌رفت نزدیک تانکر. خروسه دوید و نوکی به گردنش زد. مرغه پرید و بال‌بالی کرد و رفت زیر تانکر. خروسه ایستاده بود و نگاه می‌کرد. مرغه انگار که توی باغ نباشد شروع کرده بود با پا زیرش را تمیز می‌کرد. خروسه همان‌طور ایستاده بود. چند قدمی نزدیک شد و باز ایستاد. مرغه گرفتار تمیزکاری بود. چند قدم دیگر هم جلو رفت. مرغه چرخیده بود و به چیزی نوک می‌زد. خروسه دوید و گردنش را گرفت. مرغه کمی جلو رفت. خروسه چرخید و سوارش شد. با‌هم جابه‌جا شدند. خروسه پس‌ِ گردنش را گرفته بود و ول نمی‌کرد. باز جابه‌جا شدند. خروسه سوار بود. تکان‌تکانی داد و پسِ ‌گردن را ول کرد. مرغه دوید و چند قدمی دور شد. خروسه همان‌جا ایستاده بود و نگاه می‌کرد؛ درست مثل بچه‌پرروها.

پیمان هوشمندزاده، نویسنده و عکاس ایرانی است که در سال 1348 در تهران چشم به جهان گشود. او از بنیان‌گذاران جایزه‌ی شید است که به جریان عکاسی مستند اجتماعی ایران اختصاص دارد. همچنین جوایز متعددی را در زمینه‌ی عکاسی دریافت کرده که از میان آن‌ها می‌توان به کسب مدال طلا در نمایشگاه بین‌المللی عکس کودک و مدال برنز فیاپ در دوسالانه‌ی بین‌المللی عکس، اشاره کرد.

شخصیت‌های کتاب، دو سرباز، یک مرغ و یک خروس هستند و جریان اصلی داستان، پیرامون زندگی این دو سرباز رخ می‌دهد که پس از اتمام جنگ به خدمت در مناطق مرزی اعزام شده‌اند. آن‌ها گرفتار موقعیت عجیبی‌اند، با این حال اقدامی برای رهایی از آن نمی‌کنند. مرغ، خروس، سرهنگ، ستوان و دخترک بی‌سیم‌چی هم گاهی وارد ماجرا می‌شوند و روایت بخشی از داستان را در دست می‌گیرند.

پوست‌تخمه‌ای که مزه‌اش را گرفته بودم پف کردم بیرون و تخمه‌ی دیگری انداختم دهنم. کمی آب خوردم. ساعت نداشتم و نمی‌دانستم چه‌قدر از پستم مانده. خسته شده بودم و گرما داشت نم‌نم اذیت می‌کرد. سیا برای تحویل پست معمولاً کمی دیرتر می‌آمد.