مجموعهی داستانهای کوتاه نشر لگا با طراحی مریم خدادادی و یاسر پوراسماعیل، به هدفِ معرفیِ نظاممند داستان کوتاههای انگلیسی زبان، فارغ از خاستگاهشان، شکل گرفته است. این مجموعه به همت انتشارات لگا، داستانهای پنج تا بیستهزار کلمهای را هدف قرار داده است. کتابهای «ماجرای پال» نوشتهی ویلا سیبرت کاتر، «ریپ وان وینکل» نوشتهی واشنگتن ایرونیگ، «آن زن دیگر» نوشتهی شروود اندرسن و «کارین: یک خاطره» به قلمِ جوزف کُنراد مجلدهای دیگر این مجموعه هستند.
اقتباسهای فرهنگی از کتاب شیطان و تام واکر
-
این کتاب به علاقهمندانِ داستان کوتاه و ادبیات وحشت بهشدت توصیه میشود.
در بخشی از کتاب شیطان و تام واکر میخوانیم
در این داستان نیز، تام شخصی حریص و خودخواه است که در ازای دست یافتن به گنج، با شیطان وارد معامله میشود. تام زنی پولپرست مثل خودش دارد. در رابطهی آنها کوچکترین نشانی از عشق و محبت دیده نمیشود و مدام برای یکدیگر دسیسهچینی میکنند. نهتنها این زن و شوهر، بلکه تمام آدمهای داستانِ شیطان و تام واکر نسبت به یکدیگر بیتفاوتند. مسئلهی تکرارشونده در قصه، غیبت ناگهانی شخصیتهاست؛ ناپدید شدن دزد دریایی، همسر تام و در نهایت، خود تام.
داستان کتاب شیطان و تام واکر از این قرار است: سالها پیش دزد دریایی معروفی به نام «کید» گنجی ارزشمند زیرِ زمین پنهان کرده بود، اما مطابق افسانههای قدیمی، شیطان زمینهای اطراف گنج را تحت سلطهی خود درآورد و کید دیگر هرگز سراغ گنج خود نیامد و در واقع ناپدید شد. تام واکر و زنش زوجی بودند که در همان حوالی در خانهای متروکه زندگیِ اسفباری را از سر میگذراندند و مدام بر سرِ داراییهای اندکشان مشاجره میکردند. تام روزی اتفاقی به محلههای دوردست رفت و در قلعهای قدیمی و مخروبه مدتی آرام گرفت. در آنجا با مردی درشتهیکل و سیاه روبهرو شد که میخواست تام را از منطقهی تحت قلمرواَش بیرون کند. تام که تاکنون آن منطقه را متعلق به کید، دزد دریایی، میدانست، از وجود مرد شگفتزده شد. طولی نکشید که مرد خودش را ابلیس معرفی کرد. میان آندو گفتوگویی طولانی و صمیمی شکل گرفت. شیطان از راز گنج مخفیِ کید با تام صحبت کرد و به او پیشنهاد داد در ازای انجام کارهایی سخت، گنج را به تام بدهد، سپس در فضایی ماورایی، از تام خداحافظی کرد و در زمین فرو رفت. تام فرصت داشت که به پیشنهادِ شیطان فکر کند. او موضوع را با زنش در میان گذاشت، اما ازآنجاکه نمیخواست برای رضای او به این کار پرخطر تن بدهد، اصرارهای زنش را برای قبولِ معامله با شیطان نپذیرفت. زن که از تام حریصتر بود، بهدنبال یافتن شیطان راهی جنگل شد و نتیجهی این ملاقات چیزی جز ناپدید شدن او نبود.
اینطور بود که تام پول روی پول گذاشت؛ به مردی ثروتمند و قدرتمند بدل شد و وقتی جلوی بورس میرسید کلاه کجش را برمیداشت. مطابق آنچه معمول است، برای خودنمایی خانهی بزرگی برای خودش ساخت، اما بخش اعظم خانه را ناتمام گذاشت تا در هزینهها صرفهجویی کند. حتی از فرط غرور و تفرعن، کالسکهای برای خودش فراهم کرد، گرچه کم مانده بود که اسبهای کالسکه را از فرط گرسنگی به کشتن دهد؛ و وقتی چرخهای روغنکارینشده روی محور غیژغیژ و جیرجیر میکردند، آدم خیال میکرد صدای روح بدهکاران فقیری را میشنود که تام رُسشان را کشیده بود.
اما تام بعد از اینکه پا به سن گذاشت، اندیشناک شد. او که خیرات این دنیا را برای خود فراهم کرده بود، رفتهرفته دربارهی خیرات آخرت دچار نگرانی شد. با ندامت و تأسف دربارهی معاملهای که با دوست سیاهش کرده بود میاندیشید و افکارش را جمعوجور کرد تا با دوزوکلک قرار و مدارش را با او دور بزند.