معرفی و دانلود کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد و داستان‌های دیگر | جی. دی. سلینجر | آوانامه

کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد و داستان‌های دیگر گویی در این نقطه وضعیت خانواده کالفیلد را چند سال بعد از «ناتور دشت» به‌تصویر می‌کشد. وینسنت، بزرگترین فرزند خانواده مصرانه می‌کوشد نشانی از برادر کوچک بیابید اما او هیچکس از هولدن خبر ندارد. این پسر که با وجود گذشت چندین سال هنوز توانایی سازگاری با اجتماع را پیدا نکرده گویی مانند قطره‌ای آب در زمین فرو رفته. وینسنت سعی دارد سرنخی از برادر کوچکش یافته و سرسختانه احتمال مرگ هولدن را -که توسط برخی مطرح شده- رد می‌کند. اما آیا او موفق خواهد شد؟ این شخصیت گمنام داستان‌های سلینجر کدام جنبه از هولدن کالفیلد را بر ما شکار می‌کند؟ از شما دعوت می‌کنیم با شنیدن کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد و مجموعه داستان‌های جذابش پاسخ سوالات خود را بیابید.

جی. دی. سلینجر (Jerome David Salinger) یکی از نام‌آشناترین نویسندگان آمریکایی است. اهالی ادبیات داستانی حتی اگر اطلاعات چندانی از شخص او نداشته باشند، حداقل یک بار نام آثار معروفش مانند «ناتور دشت»، «فرانی و زویی»، «دختری که می‌شناختم» و «دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل‌وهشتم» شنیده‌اند. کتاب‌های سلینجر محبوبیتی جهانی داشته و افراد بسیاری را به مطالعه علاقه‌مند ساخته‌اند.

در بخشی از کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد و داستان‌های دیگر می‌شنویم

اسپنسر پیر گفت: «خب، شب خوبی رو انتخاب کردی.»

معرفی کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد و داستان‌های دیگر

تمامی دوستداران ادبیات آمریکا، عاشقان قلم جروم دیوید سلینجر و آن‌هایی که از مطالعه‌ی داستان هولدن کالفیلد لذت بردند مخاطبان این اثر هستند.

با جی. دی. سلینجر بیشتر آشنا شویم

اون واقعا درباره‌ی این موضوع فکر کرد و گفت: «دکتر ترمز بهت چی گفت پسر؟»

جنگ می‌تواند بهترین بخش وجود آدم‌ها را از بین ببرد. یک نفر دیگر نمی‌تواند بخندد، سربازی از شنیدن صدای آتش‌بازی به خود می‌لرزد، بعضی‌ها هم مثل وینسنت کالفید عزیزترینشان را از دست می‌دهند. کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد (This sandwich has no mayonnaise) مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که همگی مستقیما یا غیرمستقیم با جنگ در ارتباطند و البته مانند دیگر آثار جی. دی. سلینجر ردپای دیگر شخصیت‌های محبوبش را هم می‌توان در آن‌ها یافت.

من روی لبه‌ی تخت نشستم، یه جورایی شکل تخت یه آدم پیر بود و گفتم: «خب، ‌یکم اونجا بودم آقا. ولی به جای فردا، امشب دارم میرم خونه. دکتر ترمر گفت اگه واقعا بخوام امشب می‌تونم برم خونه واسه همین دارم می‌رم.»

گفتنی است این داستان کوتاه اولین‌بار در سال 1945 منتشر شد. نسخه‌ی متنی آن با ترجمه‌ی سارا آرامی و مرجان حسنی راد، توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است. تهیه‌ی نسخه‌ی گویای آن نیز برعهده‌ی نشر صوتی ماه آوا بوده و با روایتگری تایماز رضوانی تقدیم شما می‌گردد.

کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد و داستان‌های دیگر مناسب چه کسانی است؟

گفتم: «نه آقا. باهاشون تماس نگرفتم چون امشب می‌بینمشون.»


منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%88%DB%8C%DA%86-%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%B2-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1/book/72857

خانواده کالفیلد هسته‌ی اصلی این مجموعه داستان کوتاه هستند. ابتدا با هولدن ملاقات می‌کنیم که به دیدار آقای اسپنسر رفته و بعد از قطار حوادث به‌آرامی شروع به حرکت می‌کند. هر یک از شخصیت‌هایی که با آن‌ها آشنا می‌شنویم به‌نوعی ماجرای این پسرک چموش و برادرش را به پیش می‌برند اما صبور باشید! برای فهم دقیق اتصال آن‌ها باید تا آخر کتاب منتظر بمانید،‌ همان‌جایی که سرانجام با وینسنت ملاقات می‌کنید و پی می‌برید اتفاقاتی باورنکردنی برای هولدن رخ داده است.

کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد و داستان‌های دیگر مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه آمریکایی است که توسط جی. دی. سلینجر تالیف شده. او با صراحت همیشگی‌اش به سنت‌ها و عرف‌های اجتماعی می‌تازد و با کمک شخصیت‌های جذابی مثل وینسنت کالفیلد، اعتراضات خود را بیان می‌کند. این مجموعه داستان گیرا شروعی عالی برای ورود به دنیای ادبی سلینجر است.

درباره‌ی کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد و داستان‌های دیگر

گفتم: «خب، اون واسه خودش واقعا خوب برخورد کرد آقا. اون گفت که زندگی یه بازیه. می‌دونین چی می‌گم و این‌که چه‌طوری باید با قوانین بازی پیش بری. از این‌جور چیزها. برام آرزوی موفقیت زیاد کرد. تو آینده و این حرف‌ها. این‌جور چیزها.» من واقعا فکر می‌کنم که ترمر با بی‌خیالی خود با من واقعا مهربون بود. به‌خاطر همین هم چندتا چیز دیگه رو که ترمر بهم گفته به اسپنسر گفتم. درباره‌ی این‌که اگه می‌خوام تو زندگی پیشرفت کنم و این حرف‌ها باید خودم رو وقف کاری کنم. حتی یه چیزهایی هم از خودم درآوردم.

اسپنسر پیر داشت با دقت گوش می‌کرد و تمام مدت سرش رو تکون می‌داد. بعد اسپنسر پیر ازم پرسید: «با خانواده‌ات تماس گرفتی؟»