اگر به سبک صمیمی آثار هوشنگ مرادی کرمانی علاقه دارید، شنیدن این کتاب صوتی را به شما پیشنهاد میکنیم. هشدار: محتوای دلخراش!
با هوشنگ مرادی کرمانی بیشتر آشنا شویم
از نام شخصیتها میتوان حدس زد که مرادی کرمانی در این کتاب بهرهی فراوانی از گویش محلی، رسم و رسومات کرمانی و اشعار و مثلها و اصطلاحات مردم کرمان گرفته است. شاید بتوان گفت این کتاب صوتی پیش از آن که داستانی دربارهی زندگی تنگدستانهی قشری از مردم باشد، در حقیقت یک «مردمنگاری» دقیق و جزئینگرانه است که به قالب ادبیات درآمده.
کارگردانان بزرگی مثل «صدیق برمک»، «کیومرث پوراحمد»، «ابراهیم فروزش»، «محمدعلی طالبی»، «داریوش مهرجویی»، «فرهنگ خاتمی» و «مرضیه برومند» از روی داستانهای این نویسنده برجسته اقتباس کردهاند که مشهورترین آنها مجموعه تلویزیونی «قصههای مجید» و فیلم سینمایی «مهمان مامان» نام دارند.
در بخشی از کتاب صوتی بچههای قالیبافخانه میشنویم
نمکو، رضو، اسدو و خجیجه شخصیتهای اصلی دو داستان این کتاب صوتی هستند. آنها به دلیل شرایط نابهسامان خانوادگی مجبور میشوند از سنین کودکی پشت دارهای قالی چله بدوانند و شانه بکوبند. پشت دارهای قالی خبری از کودکی نیست. دستهای کودکانه و ضعیف باید پابهپای بزرگترها تارها و پودها را در هم بتنند و نقشهخوانی کنند تا دست آخر قالی خوشنقشی زیر پای مردمان بیدرد پهن شود. اما آنها در حقیقت تار و پود اندوه و مشقت خود را در هم میبافند، روایت رنج خود را از روی نقشه بهآواز میخوانند و کودکی خود را از خلال فقر و فلاکت رج میزنند.
این نویسنده در سال 1323 در کرمان متولد شد. او در کودکی مادرش را از دست داد و پدرش نیز به دلیل بیماری عصبی امکان نگهداری از او را نداشت و مادربزرگ و پدربزرگش از او نگهداری کردند. هوشنگ مرادی کرمانی (Houshang Moradi Kermani) پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و دبیرستان به تهران مهاجرت کرد و در رشتهٔ ترجمهٔ زبان انگلیسی تحصیلات خود را ادامه داد.
روز به کوه رفته، مشرحیم از دکونش اومده بود بیرون. روی پیتی زیر درخت چنار نشسته بود و تسبیح مینداخت که سروکلهی یدالله پیدا شد. یدالله سلام کرد. مشرحیم جواب داد. یدالله کنار پیتی که مشرحیم نشسته بود سرپا نشست. کمکم سروکلهی حاجیبیک و ملجواد و سیدرضا و کلماشالله و چندتا دیگه هم پیدا شد. ردیف به ردیف در دکون مشرحیم نشستن. بعدازظهرها بیشتر مردهای ده دم دکون مشرحیم جمع میشدن. حرف میزدن و وراجی میکردن و دست آخر قند و چای و توتون و سیگار از مشرحیم قرض میکردن و تو دستمالاشون میپیچیدن و به خونه میرفتن. تابستون که میاومد، موقع میوهچینی و برداشت محصول، قرضاشونو میدادن.
هوشنگ مرادی کرمانی (Houshang Moradi Kermani) دربارهی تجربهی نگارش دو داستان کتاب صوتی بچههای قالیبافخانه چنین میگوید که در سال 1354 با دفترچهای در دست، محله به محلهی زادگاه خود را به دنبال کودکان قالیباف کرمانی کاوش کرده است تا بتواند روایت دقیقی از رنج صریح و گزندهی زندگی کودکان قشر فرودست جامعه ارائه دهد. حاصل پرسهها جستوجوهای او، از کارگاهها و کارخانههای قالیبافی تا دارهای قالی خانگی، کتابی شده است که اکنون نسخهی صوتی آن پیش روی شماست.
معرفی کتاب صوتی بچههای قالیباف خانه
اثری متفاوت از خالق قصههای مجید. هوشنگ مرادی کرمانی در کتاب صوتی بچههای قالیباف خانه روایتگر رنج دستهای پینهبسته و کوچک کودکانی است که در قالیبافخانهای در کرمان روزگار میگذرانند. این کتاب که موفق به کسب عنوان کتاب برگزیدهی شورای کودک شده است، دو داستان به نامهای «نمکو» و «رضو، اسدو، خجیجه» را در بر میگیرد.
دربارهی کتاب صوتی بچههای قالیباف خانه
از دیگر آثار مرادی کرمانی میتوان به «بچههای قالیباف خانه»، «نخل»، «مشت بر پوست»، «تنور و داستانهای دیگر»، «لبخند انار»، «مهمان مامان»، «کبوتر توی کوزه»، «مربای شیرین»، «مثل ماه شب چهارده»، «نه تر و نه خشک»، «شما که غریبه نیستید»، «پلوخورش» و «آبانبار» و «ته خیار» اشاره کرد.
همکاری با رادیو محلی کرمان آغاز فعالیت ادبی و شروع نویسندگی وی بود. تا زمانی که در سال 1353 کتاب قصههای مجید به چاپ رسید و با استقبال زیادی از جانب مخاطبین و منتقدین مواجه شد.
نشر صوتی نوین کتاب گویا این داستان را در قالب کتاب صوتی تهیه و عرضه کرده است.
جوایز و افتخارات کتاب صوتی بچههای قالیباف خانه
- کتاب برگزیدهی شورای کتاب کودک 1359
- کسب دیپلم افتخار دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان جایزهٔ جهانی هانس کریستین اندرسن
- کسب دیپلم افتخار رئیس هیئت داوران جایزهی جهانی هانس کریستین اندرسن
- کتاب منتخب دانشگاه سانفرانسیسکو در سال 2000
کتاب صوتی بچههای قالیباف خانه برای چه کسانی مناسب است؟
مشرحیم حساب کار دستش بود. تا میدید همه گوش تا گوش نشستن و میخوان گوشبری کنن، هوای آب پاشیدن جلوی دکون به کلهش میافتاد. تو دکون میرفت و کاسهی نیکلی بزرگی برمیداشت و میاومد. مینشست بغل جو، کاسه رو توی آب میزد و شُرپشُرپ آب میپاشید و دمبهدم میگفت: «ترشح آب نجستون نکنه.» روستاییا میدونستن این آب پاشیدن برای تاروندن و رموندن اونایه.
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%A7%D9%81-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87/book/70984