بختیار علی (Bachtyar Ali) در سال 1966 در کردستان عراق به دنیا آمد. او از اواسط دههی 1990 خود را بهعنوان یک رماننویس تأثیرگذار به مخاطبان جدی ادبیات معرفی کرد. کتابهای او هم در عراق و هم در ایران با اقبال و استقبال گستردهای مواجه شدند. در سال 2009 بختیار علی اولین جایزهی ادبی HARDI را از سوی بزرگترین جشنوارهی فرهنگی کردستان عراق دریافت کرد. همچنین در سال 2014 این نویسندهی چیرهدست توانست جایزهی ادبی تازهتأسیس شیرکو بیکس و در سال 2017 جایزهی معتبر نلی ساکس را از آن خود کند. بختیار علی امروزه در زمرهی مشهورترین نویسندگان معاصر کرد به شمار میرود. او از سال 1998 در آلمان زندگی میکند.
در بخشی از کتاب صوتی جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد میشنویم
ترجمهی مریوان حلبچهای را از این رمان با صدای مجید آقاکریمی میشنوید. کتاب صوتی جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد به همت نشر صوتی ماهآوا و انتشارات نیماژ تهیه و منتشر شده است.
کتاب صوتی جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد برای چه کسانی مناسب است؟
جمشیدخان، زندانی رژیم بعث، پشت میلههای آهنین و دیوارهای قطور زندان گرفتار شده است. او آنقدر وزن کم کرده است که اکنون مثل پر سبک شده و میتواند سوار بر نسیم، به اینطرف و آنطرف برود. تا این که یک روز تندبادی او را با خود میبرد و بدین ترتیب جمشیدخان از آن سوی دیوارهای زندان، از جهان آزاد سر درمیآورد. و این آغاز ماجراهای عجیبوغریبی است که شرحشان را در این کتاب صوتی میشنوید.
بختیار علی در این رمان سمبولیک شنوندهی خود را وادار میکند تا پیرامون دشواریهای تصمیمگیری و جهتگیری در بزنگاههای زندگی و رابطهی خود با خانواده، خانه، خواستهها و حکومتی که در سیطرهی آن زندگی میکند، بازنگری و تأمل کند. او در مصاحبه با گرویگ اپکس دربارهی کتاب صوتی جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد چنین میگوید: «هر کدام از ما بخشی از جمشید و بخشی از سالار را در درون خود داریم. یک قسمت از ما پرواز میکند و قسمت دیگر به زمین میچسبد، زیرا جرأت حرکت ندارد.»
اگر به ادبیات معاصر کُرد و همچنین آثاری در ژانر رئالیسم جادویی علاقه دارید، شنیدن کتاب صوتی جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد را به شما پیشنهاد میکنیم.
با بختیار علی بیشتر آشنا شویم
کتاب صوتی جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد داستانی خیالانگیز، تأثیرگذار و همچنین اندوهناک دربارهی گم شدن، شروع دوباره و این پرسش اساسی است که «واقعاً به کجا میرویم؟». سبک بختیار علی، رئالیسم جادویی را با توصیفی جسورانه از جامعهی کرد معاصر پیوند میدهد و او را بهعنوان یکی از بزرگترین نویسندگان نسل خود به مخاطب فارسیزبان معرفی مینماید.
بختیار علی نویسندهی معاصر کرد در کتاب صوتی جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد داستانی سمبولیک را در سبک و سیاق رئالیسم جادویی تعریف میکند. در این اثر شخصیت اصلی روزی بر اثر لاغری افراطی آنقدر سبک میشود که میتواند بدون هیچ محدودیتی در جهان سیر و سفر کند. در طول رمان ماجراهایی را که حول محور این واقعهی خیالانگیز با درونمایههای اجتماعی و فلسفی رقم میخورند، میشنویم.
دربارهی کتاب صوتی جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد
همانطور که از عنوان اثر برمیآید، میتوان حدس زد که در کتاب صوتی جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد (My Uncle Jamshid Khan: Who Has Always Been Taken by the Wind) با یک رمان در ژانر رئالیسم جادویی روبهرو هستیم. آنچه هستهی وقایع و شخصیتپردازیهای کتاب به شمار میرود، در همین عنوان طولانی بیان شده است: شخصیت اصلی رمان بهحدی لاغر است که باد او را با خود به اینسو و آنسو میبرد. اما ماجرا از چه قرار است؟ پیرنگ داستان این کتاب صوتی چیست و بختیار علی، نویسندهی کرد معاصر، در زیرمتن این داستان به دنبال بیان چه مضمون و ایدهای است؟
او در طول کتاب تجربیات بسیاری را از سر میگذراند. جایی روح میشود، جایی به هیئت یک پیامبر درمیآید، در جایی دیگر عاشق میشود و بسته به این که باد او را به کدامین سو میبرد، هر آینه شکل و شمایل و شخصیت متفاوتی به خود میگیرد. تا آنجایی که دیگر به خاطر نمیآورد در حقیقت کیست و به کجا تعلق دارد. در این میان، این برادرزادهی او، سالارخان است که میتواند عمویش جمشیدخان را به ریشههایش بازگرداند.
جمشیدخان از لحظهای که به هوش آمده بود، سودای سفر از این سرزمین همهی وجودش را در بر گرفته بود. او روزی به من گفت: «آدم وقتی از بالا به این مملکت نگاه میکنه، ناخودآگاه یه مشت تصویر توی روحی تلنبار میشه که تو اون لحظه همچین معنی خاصی نداره. اما بعدها همین تصویرها آدمو به سمتی میکشونه که خودشم انتظارشو نداشته.» جمشید یک هفته پس از بازگشت از بیمارستان، تنها خانهی کوچکی را که از آن همه ثروت برایش مانده بود فروخت و با پول آن مقدمات سفر را آماده کرد و برای من و اسماعیل و خودش لباس نو خرید و گفت: «دیگه وقتشه از اینجا بریم و توی یه مملکت دیگه شانس خودمونو امتحان کنیم.» اسماعیل که باورش نمیشد از تیراندازی مسجد دوگنبد جان سالم بهدر برده است، اکنون میترسید حادثهی دیگری مثل این زندگیاش را تهدید کند. به همین دلیل معتقد بود که بهتر است عمویم دو محافظ جدید برای خودش پیدا کند. او گفت که ندایی از عمق قلبش او را از این سفر و رفتن به رویاهای جمشیدخان بازمیدارد و احساس میکند که با رفتن به سفر در مخمصهی بزرگی خواهد بود.