قیمت نسخه صوتی
قیمت نسخه صوتی
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%B1/book/69544
فیبو ماری در سال 1916 با اقتباس از رمان خاکستر فیلم صامتی با همین عنوان ساخت که الئونورا دوزه، بازیگر پیشکسوت تئاتر ایتالیا، در آن به ایفای نقش پرداخته است.
شاید آنچه به زندگی امیدوارش کرده بود، بوسهی مارگریتا بود یا شاید ترک کردن آنهمه فقر و بدبختی گذشته. شاید هم شرف آمیخته با ترس به دست آوردن آزادی. شاید تصور جهانی ناشناس که بهسرعت به طرفش میرفت. نمیدانست. نمیخواست بداند. نوعی سرمستی آمیخته به غرور و هوس همانند بخاری معطر در خود پیچیانده بودش. از میان این پرده افقهایی را میدید که حتی در رویا هم ندیده بود. آخ که چه زندگی آسان و شیرین بود. حس میکرد که نیرومند است، خوشگل است. پیروز است. همهی زنها عاشقش هستند و تمام درهای زندگی به رویش گشوده شدهاند. در طول سفر بین نوئورو و نوکومر روی قسمت باز واگن ایستاده بود و سرعت آن قطار کوچک تکانش میداد. در ایستگاههای متروک چند نفری پیاده یا سوار میشدند. درختان بلندی که گل داده بودند گویی منتظر ورود قطار بودند تا گلبرگهای گلهایی شبیه اقاقی ولی زردرنگ خودشان را به طرفش پرتاب کنند.
گراتزیا دلدا (Grazia Deledda) در رمان خاکستر (Ashes) نابسامانیهای عمومی زمانهی خود را در قرن نوزدهم میلادی با ادبیات فولکلور ایتالیا درهم میآمیزد. او به موضوعات اجتماعی مهمی همچون راهزنی، روابط نامشروع، مسائل بهداشتی و فحشا میپردازد اما مسئلهی اصلی او در این رمان، به تصویر کشیدن رابطهی والدین با فرزندانشان و تأثیر این رابطه در سرنوشت آنهاست.
سرگذشت عشقی نامشروع و پنهان که تا یک نسل بعد از خود، ترکشهایی دردناک بر جای میگذارد. گراتزیا دلدا در کتاب صوتی خاکستر داستان روزالیا و آنانیا را روایت میکند. آنها تصمیم میگیرند مسیر زندگیشان را در بیغولهای پرفرازونشیب ادامه دهند. انتخابی پرهزینه که پرداختن تبعات آن تنها گریبانگیر زندگی خودشان نیست.
روزالیا دختر نوجوان پانزدهسالهای است که به همراه پدر و برادرانش در خانهای در حومهی شهر ساردین زندگی میکند. او با پسر ثروتمندی بهنام آنانیا آشنا میشود که رویای رسیدن به گنجهای پنهان نوراگه، شهری باستانی در ایتالیا، را در سر دارد و سهامدار مزارعی در همان حوالی است. روزالیا و آنانیا به یکدیگر دل میبندند اما در این میان یک راز نهفته و ناگفته وجود دارد: آنانیا متأهل است و این را از روزالیا پوشیده نگه داشته. طولی نمیکشد که حقیقت برای او روشن میشود اما آنها تصمیم میگیرند مخفیانه به رابطهی خود ادامه دهند و ثمرهی این عشق ممنوع پنهانی برایشان یک فرزند است. فرزندی که بعدها روزالیا بهخاطر تنگدستی او را ترک میکند. او با پدرش بزرگ میشود و تلاش میکند بهرغم نامشروع بودن، مشروعیت اجتماعی قابل قبولی برای خود دستوپا کند. اما بزرگترین دغدغهی او این است که مادرش را پیدا کند. آیا او موفق خواهد شد این دیدار را محقق کند؟
این نویسندهی ایتالیایی در جزیرهی ساردینیای ایتالیا در خانوادهای کمبضاعت به دنیا آمد. وضعیت اجتماعی آنها چندان مناسب نبود و عوامل زیادی از جمله عدم پذیرش تحصیل زنان توسط جامعهی قرن نوزدهم ایتالیا، سبب شدند که گراتزیا نتواند درس بخواند. اما او که شیفتهی ادبیات بود، توانست با خواندن کتابهای کتابخانهی عمهاش و همچنین از طریق یک معلم خصوصی درس و دانش را فرا بگیرد و از این دریچه با جهان ادبیات روسیه و فرانسه آشنا شود. «راه خطا» رمانی بود که با انتشار آن دلدا به شهرت رسید و سی سال بعد، در پنجاهوپنج سالگی، توانست نوبل ادبیات را از آن خود کند. گراتزیا دلدا تنها زن نویسندهی ایتالیاست که تا کنون موفق به کسب این جایزه شده است. از آثار ترجمهشدهی او میتوان به چشمهای سیمونه، راز مرد گوشهگیر، وسوسه، حریق در باغ زیتون، رقص گردنبند و راه خطا اشاره کرد.
در کالیاری آنانیا دبیرستان را به پایان رساند و برای دو سال به دانشگاه رفت. در دانشکدهی حقوق تحصیل میکرد. آن سالها در زندگی او مکثی محسوب میشدند. مکثی آکنده از زیبایی و هماهنگی. از همان لحظهای که سوار قطار شده بود و مناظر متروک جزیرهی ساردنی که بهخاطر فصل پاییز غمانگیزتر شده بودند، از جلوی دیدگانش عبور میکردند، حس میکرد که به زندگی جدیدی پا میگذارد. حس میکرد که به موجود تازهای تبدیل شده. لباس خودش را عوض کرده بود. و بهجای او لباس ژنده و تنگ، لباسی نو پوشیده بود که راحت و نرم و گرم بود.
اگر به ادبیات قرن نوزدهم اروپا و بهخصوص ایتالیا علاقه دارید، شنیدن این کتاب را از دست ندهید.