معرفی و دانلود کتاب صوتی زاهو | یوسف علیخانی | آوانامه

حال و احوال همه همین بود. مناچالان به زردی نشسته بود. اسب‌ها وقتی می‌رسیدند نزدیک چشمه رغبت نداشتند برگردند و سر به خوردن همان علف‌های همان رودخانه می‌ماندند یا سر راه، سر سبز تمام گون‌ها را هم خورده بودند. آقا کمتر دیده می‌شد. گاهی فقط می‌شد با پارس سرش فهمید کجا نشسته. به جمع نمی‌آمد، چه برسد به گپ زدن با اهالی. ننه آمد و گفت: «آقات رو بگویید بیامدند برای خرید اسب و قاطر». علی آقا نگاه من کرد. من نگاه چرخاندم به اطراف…


منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D9%87%D9%88/book/71065

معرفی کتاب صوتی زاهو

روایتی از شور و شوق و بی‌پروایی جوانی. کتاب صوتی زاهو شما را با مدقلی آشنا می‌کند، پسری جوان و خیال‌پرداز که دومین عضو خانواده‌ی پنج نفره‌شان است. آن‌ها به دلیل زندگی در روستا ارتباط تنگاتنگی با طبیعت دارند و این را می‌توان از محبت عمیق مدقلی نسبت به اسبش فهمید. یوسف علیخانی در داستان خیال‌انگیز زاهو که توسط نشر آموت منتشر شده، مدتی شما را با روزهای پرتکاپو و البته شیرین روستایی آشنا می‌سازد تا به زمینه‌ی فرهنگی-اجتماعی مکان قصه پی ببرید و سپس به سراغ بزرگ‌ترین دشمن این سبک از زندگی می‌رود: خشکسالی.

مجموعه داستان «قدم‌به‌خیر مادربزرگ من بود»، «اژدهاکشان» و «عروس بید» و رمان‌های «بیوه‌کشی» و «خاما» آثاری هستند که تا کنون از یوسف علیخانی منتشر شده است. او همچنین تالیف کتاب‌های صوتی «به دنبال حسن صباح»، صائب تبریزی و «ابن بطوطه» را برعهده داشته است.

در بخشی از کتاب صوتی زاهو می‌شنویم

اگر قبلا آثار یوسف علیخانی را دنبال نکرده‌اید، شاید در نگاه اول قلمش را غریب بیابید اما با شنیدن دقایقی از حیرانی مدقلی، دیگر دل کندن از سرنوشتش آسان نیست. علیخانی که خود متولد روستای میلک است (از توابع رودبار در منطقه الموت) با کمک کلماتی از زبان محلی، زندگیِ پسری جوان در زادگاهش را روایت می‌کند. از همان ابتدا درمی‌یابیم مدقلی پسر کوچک خانواده‌ علی‌رغم کم‌سن‌وسالی همه‌چیز را با نگاهی ریزبینانه می‌بیند و می‌شنود: مکالمه‌های پدر و مادر، طعنه‌های برادر بزرگ، رفتارهای منحصر‌به فرد اسبش و سخنان خردمندانه‌ی ستاره سلطان -مامای روستا- درباره‌ی زندگی. او مشاهده‌گر خوبی است، از آن دست انسان‌های حساس که جان کلام گوینده را در میان کلمات گمراه‌کننده می‌شنوند و نگاه رنجیده‌ای که پشت رفتاری مهربانانه پنهان شده می‌بینند.

داستانی اصیل آمیخته با بوی تازگی دشت‌های الموت! کتاب صوتی زاهو نوشته‌ی یوسف علیخانی روایتی است از زندگی خانواده‌ای ساکن روستای منچالان که با مشکل خشکسالی مواجه می‌شوند. مدقلی پسر آن‌ها برای یافتن چاره سفری طولانی را آغاز می‌کند اما با فرا رسیدن عشق، ماموریت او معنایی شخصی می‌یابد.

درباره‌ی کتاب صوتی زاهو

فقط باغچه‌ی کوچک جلوی چادر ما خشک نشده بود که ننه هر سال تویش سیر و پیازچه و سبزی می‌کاشت. باغچه‌های کوچک جلوی بقیه چادرها هم خشک شده بود. چقدر آب می‌شد مگر آورد از چشمه؟ به‌قول عمو خان علی، اسب‌ها صبح‌الطلوع تا نماز دیگر مگر چندبار می‌توانند بروند چشمه و مشربه مشربه آب بیاورند؟ نگاه کردم به گل سرشوی که روی سر علی آقا سفیدی می‌زد. گفت: «این حمام کردن آدمیزاده؟»

با این حال قهرمان کتاب صوتی زاهو که توسط آوانامه تهیه شده، گاه مرز واقعیت و گمان را گم می‌کند. مدقلی در پی سرنوشتی عزتمندانه است تا به رویاهای دور و درازش جامه‌ی واقعیت بپوشاند اما از خطا در امان نیست چرا که اسب خیالش بازیگوشانه در دشت آرزو می‌تازد بی‌آنکه گوشه چشمی به حصارهای مقابلش داشته باشد. سربه‌هوایی مدقلی در مواقعی خوشی‌های بسیار به او می‌بخشد و بعضی روزها نیز چاله‌ای خطرناک را از او پنهان می‌کند. عاقبت پسری چنین خیال‌پرداز و کنجکاو در طبیعتی نامهربان و خشکی‌زده چیست؟ برای فهمیدنش شما را به شنیدن کتاب صوتی زاهو دعوت می‌کنیم.

کتاب صوتی زاهو مناسب چه کسانی است؟

شنیدن این داستان عاشقانه و خیال‌انگیز را به تمامی دوستداران رمان‌های فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

با یوسف علیخانی بیشتر آشنا شویم

او یکی از نویسندگان معاصر و خوش‌قریحه‌ی ایرانی است. یوسف علیخانی در روستایی از شهرستان الموت به دنیا آمد و کودکی خود را در قزوین گذراند. به گفته‌ی خودش تجربیات متنوع و دشوار سال‌های ابتدایی زندگی تاثیر بسیاری در خلق کتاب‌هایش داشته و این موضوع را می‌توان رد سرنوشت پرآشوب شخصیت‌های داستانی او مشاهده کرد. جالب است بدانید این نویسنده‌ی پرطرفدار، به‌عنوان مدیر نشر آموت نیز فعالیت می‌کند.

خشکی، معیشت مردم روستای منچالان را در خطر انداخته. دامدار یا کشاورز فرقی ندارد، هر کس به‌نوعی دچار خسران شده. شرایط برای همگی ناگوار است و مدقلی تصمیم می‌گیرد خانواده و عزیزانش را از این بحران نجات دهد. پسر جوان و پرآرزو راهی سفری به روستای اوان می‌شود، جایی که امید دارد با هدایت آب به جویبارهای منچالان خشکی را از بین ببرد اما آنجا عشقی آتشین نسبت به دختری از اهالی اوان مواجه می‌شود… .