معرفی و دانلود کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین: مجموعه داستان کوتاه | غسان کنفانی | آوانامه


معرفی کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین: مجموعه داستان کوتاه

غسان کنفانی، شاعر و نویسنده‌ی نامدار فلسطینی، در کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین شما را با خود به خاطره‌ی باغ‌های پرتقال می‌برد و آوارگی باغبان‌های آن را با نثری زیبا و اندوهبار شرح می‌دهد. این کتاب که از برجسته‌ترین آثار او به شمار می‌رود، شامل هشت داستان کوتاه از ادبیات عرب است و پیرامون مهاجرت مردم فلسطین و فرار آن‌ها از جنگ و همچنین مبارزه برای بازپس‌گیری وطنشان سخن می‌گوید.

درباره‌ی کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین

رنج و آوارگی نتایج مسلم جنگ هستند. سال‌ها و سال‌ها زمان می‌برد تا شهرهایی که شعله‌های آتش و بمبْ خیابان‌ها و خانه‌های آن را ویران کرده، دوباره سر برآورند و به جریان عادی زندگی بازگردند. اگرچه که همیشه نیروهای امید و مقاومت گرد هم می‌آیند تا زندگی را پس بگیرند، اما سهم مردم عادی آوارگی و وحشت از دست دادن عزیزان است. غسان کنفانی (Ghassan Kanafani) نویسنده و شاعر بزرگ و محبوب جهان عرب، یکی از همین نیروهای مقاومت بود که اشعار زیبا و قلم قدرتمند او امید را در دل‌های مردمش می‌تاباند. او از اعضای رهبری جبهه‌ی خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) بود که در سال 1972 در یک بمب گذاری ترور شد. کنفانی در آثارش از عشق سخن گفته و اندوه ویرانی سرزمین‌های اجدادی و رنج آوارگی را به تصویر کشیده و از مبارزه برای آزادی و عدالت داستان‌ها سراییده.

اثری که پیش رو دارید، کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین (Land of Sad Oranges) مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه این نویسنده‌ی فلسطینی است که داستان فرار خانواده‌ی غسان کنفانی را روایت می‌کند. یک شب، خانواده‌ی او مانند اکثر دوستان و آشنایان دیگرشان، با عجله بار سفر را بستند و شهری را که در آتش می‌سوخت و ذره ذره به اشغال اسرائیل درمی‌آمد، ترک کردند. آن‌ها از فلسطین به لبنان و سپس به سوریه پناهنده شدند و در دمشق بود که کنفانی به مبارزان فلسطینی پیوست. او در کتاب حاضر طی هشت داستان کوتاه، این آوارگی را شرح می‌دهد.

معرفی و دانلود کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین

داستان‌های کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین برخی از زاویه دید اول شخص و برخی دیگر به زبان سوم شخص روایت می‌شوند. این داستان‌ها که در میانشان قالب نامه‌نگاری نیز به چشم می‌خورد، در کشورهای فلسطین، لبنان، عراق و کویت اتفاق می‌افتند. جنگ باغ‌های مرکبات را نابود کرده است و شخصیت‌های داستان ناباورانه از کنار درختان پرتقال می‌گذرند تا آخرین خداحافظی را نثارشان کنند. آن‌ها آن ترکیب دلپذیر رنگ‌های سبز و نارنجی را پشت سر جا می‌گذارند تا زندگی را جای دیگری از سر بگیرند، اما دریغ که هیچ سقف امنی در کار نیست.

پرتقال برای مردمی که عمرشان را پای باغ‌ها گذرانده‌اند، برکت و زندگی است و غسان کنفانی نیز در داستان‌های کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین از آن نمادی برای روایت دلبستگی‌های مردم فلسطین به وطنشان ساخته. بوی پرتقال و آن رنگ نارنجی مقدس آن‌ها را به یاد زندگی از دست رفته می‌اندازد و آوارگی و مبارزه را به تصویر می‌کشد. نویسنده در این کتاب واقعیت، تجربیات شخصی و تاریخ را در هم آمیخته و بر پایه‌ی تجربیات خانواده‌اش، داستان هزاران خانواده‌ی آواره‌ی دیگر را روایت کرده است.

نسخه‌ی اصلی کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین با عنوان عربی «أرض البرتقال الحزین» نخستین بار در سال 1962 منتشر شد. مریم نفیسی راد وظیفه‌ی ترجمه‌ی فارسی این کتاب را بر عهده گرفته و انتشارات نسل نواندیش آن را روانه‌ی بازار کتاب ایران کرده است. نشر صوتی آوانامه نیز نسخه‌ی صوتی آن را با موسیقی دلنواز عربی و گویندگی آرمان سلطان زاده، مهدی صفری، ایمان رئیسی و پژمان رمضانی در اختیار شما قرار داده است.

کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین برای چه کسانی مناسب است؟

اگر از دوستداران ادبیات عرب هستید و به ادبیات مقاومت و آثار ضدجنگ علاقه دارید، این کتاب شنیدنی به قلم غسان کنفانی را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب صوتی سرزمین پرتقال‌های غمگین: مجموعه داستان کوتاه می‌شنویم

رئیس، این صدایی که می‌شنوی صدای به هم خوردن دندان‌هایم از روی لرز است. نترس، من که سلاحی ندارم، البته اگر فکر نمی‌کنی که دندان‌هایم سلاح باشد. استخوان بیرون‌زده از ساق پاهایم را می‌بینی؟ به‌خاطر این است که از پنجره‌ات پریدم. وقتی‌که داشتم می‌دویدم و از اتاق بازجویی‌ات و نگهبانانت دور می‌شدم فکری به ذهنم رسید؛ این خونی که از ساق پایم جاری شده است اولین مجروحیت من است و عجیب است که این اتفاق در مرز نیفتاد. دلم نمی‌خواهد چیزی را از تو پنهان کنم رئیس… همان مسئلۀ گریزم مثل خوره چیزی شبیه به شرم به جانم انداخت. شرمِ غم‌انگیز بدبختی تا اینکه به اشک تبدیل شد. گمان می‌کنم همان شرم است که مرا وادار کرد تا از پنجره‌ات برگردم یا شاید هم برگشتم چون وقتی داشتم می‌پریدم، کلمۀ آخری که به من گفتی… آخرین کلمه‌ای که از تو شنیدم هنوز هم مانند مته دارد سرم را سوراخ‌سوراخ می‌کند. کلمه‌ای مبتذل که به پشتم شلیک شد: «خوک! او را دستگیر کنید!»

رئیس، پس من خوک حقیری هستم. اجازه می‌دهی که خوک باشم؟ راستش را بخواهی من احساس نمی‌کنم که خوک باشم، ولی اگر با صدای بلند احساسم را بگویم… مرا به زندان می‌اندازید. اگر درِ سلول را به رویم ببندید، چه کسی می‌تواند آن را باز کند؟ تو؟! حتی کسی که درجه‌اش از تو بالاتر است هم نمی‌تواند آن در را باز کند. می‌دانی چرا رئیس؟ چون درواقع من نوعی تجارت کمیاب هستم. اگر خبر زندانی شدنم به گوشَت برسد، از خودت خواهی پرسید: قرار است این وسط چه سودی از آزاد شدنش ببرم؟ پاسخ خیلی ساده است: هیچ! من حق رأی دادن ندارم و هیچ‌جوره شهروند به حساب نمی‌آیم. من اهل دولتی نیستم که هرازگاهی درمورد اخبار شهروندانش بپرسد. من انسان اصیلی نیستم. من که حق اعتراض ندارم یا حتی حق ندارم فریاد بکشم پس قرار است چه سودی کنی؟ هیچ… اگر من پشت درهای زندان بمانم، به چه می‌رسی؟ بازهم هیچ. پس چرا این‌قدر فکر می‌کنی؟ «هی! پسر این برگه‌ها را بگیر و دیگر با پرونده‌های مشابه مزاحم وقت من نشو.» دیدی؟! قضیه خیلی ساده حل شد.

این اواخر خیلی به این قضیه فکر کردم رئیس.‌ تو می‌دانی حتماً که یکی از ما دو نفر هرازگاهی به این قضیه فکر می‌کند… داشتم در خیابان راه می‌رفتم که ناگهان این فکر مثل خوره به جانم افتاد؛ انگار داشت تمام وجودم را می‌خورد، گویا هیچ‌گاه دست از سرم نخواهد برداشت… به خودم گفتم: «آه… بعدش چه؟» شاید تو بگویی این فقط پرسش کوچکی است که به ذهن هرکس خطور خواهد کرد، حتی بعد از پانزده سال… فقط مسئلۀ عجیب این است که این‌بار این پرسش کوچک، محکم و خشک بود طوری که درنهایت باید بگویم… انگار که… خودش مثل خوره افتاد توی سرم و درِ یک غار تاریک و بسیار قدیمی بی‌انتها را به رویم باز کرد و به خودم گفتم: شاید هم علی‌رغم همۀ این‌ها من هنوز هستم. آنگاه باید تمام تلاشم را کنم تا مقاومت کنم… آن‌ها همیشۀ خدا تلاش کردند تا مرا مثل حبه‌قندی در چای داغ حل کنند… این کار را کردند، خدا شاهد است که تلاششان بسیار عجیب و مصرانه بود… می‌بینی که علی‌رغم همۀ این‌ها من هنوز هستم، ولی سؤال هنوز هم به قوت خود باقی است: «خُب، بعدش چه؟»


منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D8%AA%D9%82%D8%A7%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%D9%85%DA%AF%DB%8C%D9%86/book/88847

منتشر شده در
دسته‌بندی شده در اخبار