این کتاب در واقع ترجمهی یکی از داستانهای کتاب «هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد» است که کینگ قبلا آن را نوشته. این داستان برای نخستین بار در سال 2001 در نشریهی نیویورکر منتشر شد. ماندانا قهرمانلو ترجمهی این کتاب را بر عهده داشته و نشر صوتی استودیو نوار آن را در قالب کتاب گویا تهیه کرده است.
اقتباس سینمایی از کتاب صوتی مرگ جک همیلتون
اگر به داستانهای پلیسی و جنایی علاقهمند هستید، شنیدن این کتاب صوتی را به شما پیشنهاد میکنیم.
با استیون کینگ بیشتر آشنا شویم
یک داستان کوتاه جنایی بر اساس ماجرایی واقعی. استیون کینگ، نویسندهی نامدار آمریکایی، کتاب صوتی مرگ جک همیلتون را بر اساس ماجرای واقعی یکی از اعضای باند سرقت جان دیلینگر نوشته است. داستان دربارهی سه نفر از اعضای این باند دزدی است که از دست پلیس آمریکا فرار میکنند و اتفاقات غیرقابل پیشبینی برای آنها رقم میخورد.
دربارهی کتاب صوتی مرگ جک همیلتون
پس از رها کردن ماشین که در طول درگیری حسابی آسیب دیده است، آنها خودروی دیگری را از یک رانندهی عبوری میدزدند و به اتاقی اجارهای پناه میبرند. سه مرد سارق فراری به مدت پنج روز در آنجا میمانند. وضعیت جراحت همیلتون رو به وخامت میرود و مشخص میشود که گلوله در ریهی او گیر کرده است. هومر و دیلینگر باید هرچه سریعتر برای مداوای زخم او اقدام کنند؛ اما ماجرا پیچیدهتر از این حرفهاست که به سادگی پزشک خبر کنند یا او را به بیمارستان ببرند. آیا همیلتون زنده میماند؟ سرنوشت باند سرقت دیلینگر چگونه به زنده ماندن یا نماندن همیلتون گره خورده است؟ آیا پلیس موفق میشود این سه مرد سارق فراری را دستگیر کند؟
کینگ در طول فعالیت حرفهای خود موفق به دریافت جوایز بسیار زیادی از جمله مدال بنیاد ملی هنر ایالات متحده شده است. فیلمهای سینمایی معروفی همچون درخشش (Shining)، رستگاری در شاوشنگ (The Shawshank Redemption) و ارواح (Ghosts) بخشی از فیلمهایی هستند که با اقتباس از آثار کینگ ساخته شدهاند.
در بخشی از کتاب صوتی مرگ جک همیلتون میشنویم
شاید از این حرفی که میخوام بزنم تعجب کنی. خیلیا هنوز فکر میکنن شخصی که بیستودوم جولای 1934 توسط مأمورین افبیآی کنار تئاتر بایگراف شیکاگو افتاد زمین جانی نبوده. بالاخره هرچی باشه ملوین پرویس مسئولیت دستگیری جانی رو به عهده داشت و پرویس هم، جدای از اون پست و فرومایه بودن، یه گاگول بینظیری بود. از اون دسته آدمایی که وقتی میخوان از پنجره به طرف بیرون بشاشن، یادشون میره اول بازش کنن.