بهرام بیضایی بر این عقیده است که ریشهها و بنمایههای این کتاب را میبایست در فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی جستوجو کرد. کتاب هزارویک شب (One Thousand and One Nights) اصالتی هندی و سانسکریت دارد و گفته شده است که نخستین نسخهی آن پیش از دوران هخامنشیان به رشتهی تحریر درآمده است. این کتاب سپس از سانسکریت به فارسی باستانی ترجمه شده، در دوران هارونالرشید از پهلوی به عربی و در سال 1295، از خلال سفری طولودراز در سرزمینها و زبانهای مختلف، عبداللطیف طسوجی هزار افسان را که به زبان عربی با نام «الف لیله» و یا «الف خرافه» ترجمه شده بود- به فارسی بازگرداند.
داستانهای شهرزاد از تنوعی غنی برخوردارند. درونمایهها از ادبیات بومی سرزمینهای گوناگون خاورمیانه گرفته شدهاند و شاکله و ریختار داستانها بیانگر تبحر پدیدآورندهی اثر و تسلط او به انواع شیوههای روایی است. بعضی داستانها بلندند و بعضی کوتاه. بعضی ساختاری خطی دارند و بعضی ساختاری پیچیده. اما بیش از هر چیز، نگارنده در این اثر به طرز شگفتانگیزی از قالب روایی داستان در داستان برای کشش و جذبهی بیشتر اثر خود بهره گرفته است.
۳۶ دقیقه
شب دویستویکم تا دویستوپنجم
شبها یکی پس از دیگری از راه میرسند و زنان سرزمین بهنوبت به کام مرگ کشیده میشوند. تا این که در شهر زنی نمیماند جز «شهرزاد». وقتی او را به قصر میآورند تنها یک درخواست دارد؛ این که بگذارند برای آخرین بار، بهرسم هر شب، پیش از خواب قصهای برای خواهرش «دنیازاد» تعریف کند. دنیازاد به قصر فراخوانده میشود و شهرزاد با تعریف کردن آخرین قصه، خود را برای مرگ آماده میکند. اما شهریار مجذوب قصهگویی او میشود و دستور قتل را یک شب عقب میاندازد. فردا و پسفردا و پسانفردا هم به همین ترتیب سپری میشوند. هزار شب، هزار قصه، هزار پله به سوی قتلگاه. اما آیا شهرزاد در حال بالا رفتن از این پلکان است یا پایین آمدن از آنها؟ آیا دست آخر در شب هزارویکم شهریار دستور قتل شهرزاد را صادر میکند؟
نکوداشتهای کتاب صوتی هزار و یک شب
- شرحی کامل و بسیار نزدیک به واقعیتهای دنیای خاورمیانه. (Barnes & Noble)
- اثری که جزو محبوبترین آثار ادبیات شرق و غرب بهشمار میرود. (Amazon)
- یک شاهکار کلاسیک و میراث ماندگار برای دنیا. (TASCHEN Books)
با عبداللطیف طسوجی بیشتر آشنا شویم
۳۵ دقیقه
شب دویستوهفتادوششم تا دویستوهشتادم
چون شب دویستوبیستوششم برآمد گفت: ای ملک جوانبخت! چون ملکه او را بدید بشناخت و گفت به خادمانش بسپارند که به گرمابه ببرند. پس ملکه مهر از سر اموال بازرگانان برداشت و رئیس کشتی را خلعت بداد و به نزد حیاتالنفوس رفته، او را از آمدن قمرالزمان آگاه کرد. پس خادمان قمرالزمان را به گرمابه برده، جامه ملوکه بر او پوشانیدند.
۳۴ دقیقه
شب دویستوهشتادویکم تا دویستوهشتادوپنجم