فردریک ماریات پس از بازنشستگی به نویسندگی روی آورد و آثاری مثل «کتاب وحشی کوچک» و « فرزندان نیوفارست» را خلق کرد. از سال 1832 تا 1835 میلادی، ویراستار مجلهی علمی و ادبی متروپلیس (The Metropolitan Magazine) بود و پس از آن به بروکسل، کانادا و ایالات متحده آمریکا سفر کرد. در سال 1839 به لندن برگشت و در محافل ادبی با چارلز دیکنز آشنا شد. فردریک ماریات بهعنوان یکی از پیشگامان داستانهای دریانوردی شناخته میشود و همواره از تجربیات جذاب دریانوردی خود در داستانهایش استفاده کرده است. وی در نُهم آگوست سال 1848 و در سن 56سالگی درگذشت.
در بخشی از کتاب فرزندان نیوفارست میخوانیم
کتاب فرزندان نیوفارست به همت انتشارات افرا و به قلم مهسا فیروزچی به زبان فارسی ترجمه شده است.
اقتباسهای فرهنگی از کتاب فرزندان نیوفارست
کاپیتان فردریک ماریات در دهم جولای سال 1792 در لندن چشم به جهان گشود. پدرش، جوزف ماریات، یک تاجر بردهدار و عضو پارلمان انگلستان بود. فردریک در سن چهاردهسالگی وارد نیروی دریایی شد و به بسیاری از نقاط جهان سفر کرد تا اینکه در سال 1830 و با درجهی کاپیتانی بازنشسته شد.
پادشاه چارلز هنوز در زندان بود. سربازان کرامول همچنان دوستان و طرفداران پادشاه را میکشتند و خانهها و زمینهای آنها را غارت میکردند. ادوارد هنوز فراموش نکرده بود که یکی از اعضای خانوادهی باورلی است و آرنوود خانهی آنها بود و همچنان از آن اتفاقات خشمگین بود.او به همفری گفت: «من میخواهم مثل پدرم یک سرباز شوم. میخواهم برای پادشاه بجنگم و به همهی دنیا بگویم که نامم باورلی است.»
کتاب فرزندان نیوفارست نوشتهی فردریک ماریات، یک رمان تاریخی بسیار جذاب است که در سال 1847 میلادی منتشر شد. این کتاب، دورهی جنگهای داخلی و تشکیل جمهوری انگلستان را به تصویر میکشد و ماجرای هیجانانگیز فرزندان خانوادهی «باورلی» را شرح میدهد. این اثر، یکی از اولین داستانهای تاریخی جهان بود که برای کودکان نوشته شد.
دربارهی کتاب فرزندان نیوفارست
معرفی کتاب فرزندان نیوفارست
شبکهی BBC تا کنون چهار سریال مختلف با اقتباس از این کتاب ساخته است. این سریالها اولین بار در سال 1995 (پنج قسمت)، 1964 (شش قسمت)، 1977 (پنج قسمت) و 1998 (شش قسمت) پخش شدند.
کتاب فرزندان نیوفارست مناسب چه کسانی است؟
داستان جنگهای داخلی و تشکیل جمهوری انگلستان، جزو بخشهای جذاب و ناشناختهتر تاریخ جهان است و ماجراهای خواندنی بسیاری دارد. کتاب فرزندان نیوفارست (The Children of The New Forest) در سال 1647 و در دوران چارلز یکم (پادشاه انگلستان، اسکاتلند و ایرلند از 1625 تا 1649) روایت میشود. نبرد بین طرفداران کرامول (الیور کرامول، رهبر نظامی و سیاسی مخالف چارلز یکم) و سربازان پادشاه، کشور را به خاکوخون کشیده و ردّپای آشوب در همهجا دیده میشود. چارلز در جنگ داخلی شکست میخورد و به سمت جنگلهای نیوفارست فرار میکند. سربازان کرامول، وجببهوجب خاک جنگل را برای پیدا کردن پادشاه جستوجو میکنند و تصمیم میگیرند تا عمارت آرنوود، خانهی سرهنگ باورلی که یکی از سرهنگهای ارتش پادشاه است را بسوزانند.
جیکب حدوداً هفتادوشش سال داشت و دیگر مثل قبل قوی نبود. او تقریباً تمام زمستان آن سال را بیمار بود و نمیتوانست از کلبه خارج شود. ادوارد بود که اغلب اوقات به شکار میرفت. او حالا در این کار مهارت زیادی پیدا کرده بود و جنگل را مثل کف دستش میشناخت.
فهرست مطالب کتاب
سرهنگ باورلی در نبرد کشته شده بود و چهار فرزندش، ادوارد، هامفری، آلیس و ادیت با جنگلبانی بهنام جیکب زندگی میکردند. جیکب فرزندان باورلی را از دست سربازان کرامول نجات میدهد و تلاش میکند تا راه و رسم زندگی را به آنها آموزش دهد.
رمان فرزندان نیوفارست برای کودکان ردهی سنی 9 تا 12 سال مناسب است. کودکان و نوجوانان علاقهمند به رمانهای تاریخی و عناوین کلاسیک قطعاً از این مطالعهی این اثر لذت خواهند برد.
با فردریک ماریات بیشتر آشنا شویم
1: فرار
2: زندگی در جنگل
3: ادوارد به ملاقات میرود
4: منشی آقای هتراستون شدن
5: سرباز پادشاه
دربارهی نویسنده
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%86%DB%8C%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA/book/71652
کتاب فرزندان نیوفارست، به ما نشان میدهد که چگونه زندگی شاهانه و اشرافی فرزندان باورلی به یک زندگی فقیرانه در جنگل تبدیل میشود. داستان کتاب بیشتر حول محور ادوارد، فرزند بزرگ و جسور خانواده میچرخد و تلاش میکند تا درسهایی دربارهی تواضع، شجاعت و جوانمردی به ما بدهد. فردریک ماریات (Frederick Marryat)، نویسندهی باتجربه و خلاق این کتاب است که بهخاطر سیستم علامتگذاری پرچم دریایی «رمز ماریات» شهرت دارد.
همفری گفت: «اگر این کار را بکنی افراد کرامول تو را به زندان میاندازند. من احساست را درک میکنم، ادوارد، اما در حال حاضر تو باید اینجا کنار ما بمانی. میدانی اگر از اینجا بروی چه بلایی سر خواهرهایمان میآید؟ من بهتنهایی از پس همهی کارها برنمیآیم. جیکب بیچاره هم که پیر و فرتوت شده است.»حق با همفری بود.
روزهای تابستان بهسرعت سپری میشدند و آنها هر روز سرشان شلوغتر میشد. همفری دو گوسالهی دیگر هم گرفته بود و حالا تعداد خوکها و مرغ و خروسهایشان هم بیشتر شده بود. جیکب چندتا از جوجههای جدید را برای فروش به لیمینگتون برد و با پولش نمک، بلغور جو، چند ظرف برای آشپزخانه و یک تفنگ برای همفری خرید.