کتاب حاضر برای تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی و رمانهای ایرانی مناسب است. اگر شما هم دوست دارید اوقاتفراغت خود را با خواندن داستانهای ایرانی بگذرانید، پیشنهاد میکنیم کتاب لطفا منتظر بمانید را بخوانید.
با جهانگیر شهلایی بیشتر آشنا شویم
نویسنده در کتاب لطفا منتظر بمانید به دنبال پاسخی برای این پرسشهاست که قهرمان واقعی چه کسی است و در این روزگار کجا میتوانیم قهرمانها را پیدا کنیم؟ نویسنده در اثر حاضر اتفاقاتی را روایت میکند که از دل آنها میتوانیم به قهرمانی از جنس آدمهای معمولی برسیم. شاید قهرمان همان کسی باشد که در سختترین شرایط کار درست را انجام میدهد. شاید انتخاب کار سخت و انجام آن و بیبهانه پای کار ماندن و جنگیدن به نوعی از ویژگیهای قهرمانانی از جنس آدمهای معمولی باشد. جهانگیر شهلایی کتاب خود را با زبانی ساده و گیرا نوشته است و مخاطب بهراحتی میتواند با شخصیتها ارتباط بگیرد و به خواست و تمایل خود با هرکدامشان همذاتپنداری کند. کتاب لطفا منتظر بمانید به همت انتشارات صاد به چاپ رسیده است.
کتاب لطفا منتظر بمانید برای چه کسانی مناسب است؟
جهانگیر شهلایی نویسندهی جوان و تازهکار ایرانی است که در سال 1365 به دنیا آمد. از برجستهترین آثار او میتوان به کتابهای «لطفا منتظر بمانید»، «فاکنگو» و «شهرهای منهدم شده» اشاره کرد.
در بخشی از کتاب لطفا منتظر بمانید میخوانیم
جهانگیر شهلایی نویسندهی جوان و خوشآتیهی ایرانی رمان خود با نام لطفا منتظر بمانید را در سال 1400 منتشر کرد. او در این رمان داستان یک روز پرماجرا را از صبح تا شب روایت میکند. جهانگیر شهلایی در دومین رمان خود، روایتگر یک روز کاری در یکی از سازمانهایی است که شاید بیشتر ما در زندگیمان با آن مواجه شده باشیم؛ ادارهای که کارمندان آن مسئول پاسخگویی به شکایتها و نظرات مردم عادی درمورد ادارههای دیگر هستند. این کتاب در قالب یک رمان واقعگرایانه نوشته شده و داستان در اتاق سیزده روایت میشود.
معرفی کتاب لطفا منتظر بمانید
کتاب لطفا منتظر بمانید به قلم جهانگیر شهلایی یک رمان اجتماعی واقعگرایانه است در پاسخ به این پرسش که چه کسی را میتوان قهرمان نامید و کجا باید بهدنبال همچین کسی بگردیم؟ داستان کتاب در محیطی آشنا روایت میشود و شخصیتها نیز برای خواننده غریبه نیستند…
دربارهی کتاب لطفا منتظر بمانید
درخت شاید سر پا بایستد، اما شاخههایی مثل من کنده میشوند و روی زمین میافتند. اما نه؛ خامیاش همینجا بود. اقلاً من را نمیشناخت. نمیدانست که من متخصص مدیریت همچین بحرانهایی هستم. نمیدانست که امثال من برای نرسیدن اوضاع به همچین جایی تا پای جان میجنگند، اما اگر هم از بد روزگار کلاهمان به همچین چالهای بیفتد با چنگودندان هرطور شده برش میداریم. هرطور هست به بازی برمیگردیم. سختیاش برای من فقط شنیدن آن ملامتها و متهمشدنها بود که نمیخواستم پیش بیاید. اما خوب هم بلد بودم سرم را پایین بیندازم و مانند بچگی که بابا سر هرکاری ملامتم میکرد در ذهنم جدولضرب را اینقدر تکرار کنم تا حرفهایش تمام شوند. تجربۀ زندگی به من ثابت کرده بههرحال یکلحظه این ملامتها تمام میشوند دیگر. آدمِ مقابلت این توان را ندارد که تا آخر عمر برایت سخنرانی کند.
قیمت نسخه الکترونیک