در یک روز زمستانی، کامی با دختری به اسم مهکامه تصادف میکند. از آنجایی که سانحه به سلامتی میگذرد و هیچکس آسیب خاصی نمیبیند آنها فقط به تبادل شماره اکتفا میکنند، بیخبر از اینکه رابطهای نامتعارف در انتظار آنهاست. کامی به سرعت عاشق میشود و دختر هم مشتاق آشنایی است. این دو نفر تصمیم به ملاقات میگیرند و تنها پس از گذشت چند ساعت، مهکامه درخواستی عجیب را مطرح میکند…
کتاب ماجرای نیمرو مناسب چه کسانی است؟
صبحها با لباس گرم، با چکمههای سفید تماملاستیکی که بالای سرش پوستی بود، یه لقمه توی دستم و یه کیف آبی مدرسه که روش تصویری از دونالد داک بود، توی حیاط خونه اونقدر منتظر میموندم تا صدای بوق ژیان قرمزِ متمایل به نارنجیِ مامانِ کامران به گوشم بخوره. با عجله به سمت ماشین کامراناینا میدویدم. صدای فشار دادن برف زیر پاهام، هنوز توی گوشم هست. همهی صبحهای برفی این فانتزی ذهنی رو داشتم که من اوّلین نفری باشم که قدم روی زمینِ پُر از برفِ یکدستِ پانخورده میذارم. امّا همیشه یه جای پای دیگه قبل از من برف حیاط رو زخمی میکرد.
قیمت نسخه الکترونیک