قاعدتاً زندگی در عصر اطلاعات باید موجب شود انسانها بیش از نیاکان غارنشین خود به علم، آگاهی و مباحث هدفمند روی بیاورند اما در عمل میبینیم که با وجود هجمههای اطلاعاتی، عموم مردم نهتنها از علم راستین بیخبرند، بلکه حتی سراغی از آن نیز نمیگیرند. آیا دلیل این موضوع و جهل عمومی را باید همین فراوانی اطلاعات بدانیم؟ آیا وفور اطلاعات بیپایهواساس موجب شده هر کسی با یک ساعت گشتوگذار در فضای مجازی خود را دانای کل بداند و دیگر به دنبال مطالعه و تحقیق نباشد؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسشها و سوالات دیگری از ایندست، کافی است به فصول ششگانهی اثر حاضر مراجعه نمایید.
تام نیکولز در کتاب مرگ تخصص از دلایل رویگردانی عموم مردم از تخصصگرایی و همچنین گرایش به ناآگاهی و گمراهی با شما سخن خواهد گرفت. نویسنده طی مباحثی موشکافانه به شما نشان میدهد که چه عواملی موجب میشوند در عصر اطلاعات و گسترش فناوری، بشر بهجای گسترش دانایی، صرفاً در پوششی ساختگی از دانش، به ترویج جهل بپردازد. معرفی شدن بهعنوان برترین اثر غیرداستانی آمازون از افتخارات این کتاب خواندنی محسوب میشود.
دربارهی کتاب مرگ تخصص
انبوهی از دلایل برای اثبات مدعاهای نویسنده در کتاب مرگ تخصص وجود دارند. این کتاب متقاعدکننده است و بهخوبی نوشته شده و دقیقاً اثر مورد نیاز برای روزگار کنونی ماست. (یان برمر، رئیس و بنیانگذار گروه اوراسیا)
نیکولز مقالات خود را که در سال 2014 منتشر شده بودند، در کتابی بسیار سنجیده و پرشور گسترش داده است. (هفتهنامهی ناشران)
از همان لحظات آغازین صبح که چشممان را به روی دنیا باز میکنیم تا ساعاتی که در مسیر محل کارمان هستیم و سپس به رفعورجوع امور شغلی خود میپردازیم و به همین شکل تا زمانی که به بستر خواب برویم، هر ساعت و هر لحظه زیر هجوم بستههای اطلاعاتی در حال بمباران شدن هستیم! باور نمیکنید؟ گواه این مدعا سیل اطلاعاتی است که با وصل شدن به شبکههای اجتماعی روانهی تلفن همراهمان میشود یا اخباری که از شبکههای تلویزیونی ذهن ما را هدف قرار میدهند.
تام نیکولز (متولد 1960) نویسندهی آمریکایی و استاد برجستهی دانشگاه است. او در سمت استاد امنیت ملی و امور بینالملل در کالج نیروی دریایی آمریکا و همچنین مدرسهی توسعهی هاروارد به آموزش میپردازد. آثار تام نیکولز در حوزههای گوناگونی مانند سیاست خارجی و امور بینالملل نگاشته شدهاند. کتاب «تسلیحات هستهای تاکتیکی و ناتو» عنوان کتاب دیگری از این نویسنده است.
تام نیکولز کتابی درخشان، بهموقع و بسیار بدیع نوشته است که در آن نشان میدهد چگونه انقلاب دیجیتال، رسانههای اجتماعی و اینترنت به پرورش فرقهی جهل کمک کردهاند. نیکولز دلیل قانعکنندهای برای عقل و عقلانیت در بین مردم مطرح میکند. (رابرت جی لیبر، دانشگاه جورج تاون)
امروزه نسبت به صد سال گذشته، سطح تحصیلات و سواد جمعی افزایش پیدا کرده. در دسترس بودن منابع اطلاعاتی گوناگون مانند ویکیپدیا موجب شده تا افراد احساس کنند برای رسیدن به پاسخ سؤالات یا حتی راهحلی برای مشکلات جدی خود، صرفاً با جستوجو در اینترنت به نتیجهی مطلوب خواهند رسید. نتیجهی چنین تصوری بیاعتمادی به متخصصان حوزههای مختلف است. دیگر با وجود سایتها، وبلاگها یا پیجهای مربوط به پزشکی، به نظر میرسد توصیهی پزشکان باتجربه و کارکشته برای مراجعانشان چندان اعتباری نداشته باشد. گویا سالها تجربه و تلاش مهندسان، معماران، هنرمندان و… تنها با یک کنکاش ساده در فضای مجازی به دست میآید و دیگر نیازی به تخصص در هیچ حرفهی خاصی نیست. حتماً شما هم بارها با افرادی برخورد داشتهاید که خودشان را همهچیزدان میدانند و مدعیاند اطلاعات و علمشان با تمامی متخصصان در زمینههای گوناگون برابری میکند. اگرچه در ظاهر مواجهه با چنین افرادی ممکن است اسباب خندهی شما را فراهم کند اما باید بدانید این حقیقت نهتنها خندهدار نیست، بلکه بسیار تلخ و آسیبزننده است.
مفید و بهموقع… کتابی برای ارائهی یک نمای کلی از نحوهی رسیدن ما به این وضعیت ناراحتکننده. (نیویورک تایمز)
دانشجویان میتوانند دانشگاه را ترک کنند، بدون اینکه کاملاً پذیرفته باشند که اشخاصی را چه در میان دانشجویان و چه در میان استادان دیدهاند که از آنها باهوشتر بودهاند. این باعث میشود، حدس بزنیم که آنها حتی به خود زحمت ندادهاند تا تفاوتی بین دانشجویان و استادان قائل شوند. آنها مدرک خود را رسیدی تلقی میکنند که نشان میدهد چندین سال را با افرادی جالب گذراندهاند و خود و خانوادهشان هم هزینهی این خدمات را پرداختهاند. نمیخواهیم بگوییم دانشجویان امروزی از نظر ذهنی ناتوان هستند. بیشتر جوانانی که در مدرسههای سطح بالا درس خواندهاند، تکنیکها و روشهای امتحان دادن، توصیهنامهها، فعالیتهای فوقبرنامه و سایر نشانگرهای شایستگی دانشکده یا دانشگاه را آموختهاند. متأسفانه این افراد وقتی از پیچ و خم پذیرش عبور میکنند و وارد دانشگاه میشوند، چهار سال آیندهی زندگی خود را در حالی میگذرانند که چیز زیادی یاد نمیگیرند، اما از آنها خیلی تعریف میشود. همچنین ممکن است خیلی به آنها مشکوک شوند و در نتیجهی این مسأله، شاید نوعی ترکیب سمّی از حس عدم امنیت و غرور در آنها پدید آید که وقتی از زیر سایهی والدین و دیوارهای مدرسه دور شوند، خیلی به آنها کمک نخواهد کرد.