پرش به محتوا
“چند روز بعد، مری جین بهم زنگ زد و گفت پائول بیا اینجا، باید یه چیزی رو بهت نشون بدم. وقتی رفتم بیمارستان قدیمی استن فورد، اونجا، روی میز، برشهای مغزی پدرم رو روی اسلایدهایی دیدم.” او زبانش بند آمده بود. “صحنهای که میدیدم برام مشمئز کننده بود، اما مری جین هیجان زده بود، چون اسلایدا نشون داده بود که مغز پدرم در اثر سکته آسیب جدی دیده بود که هیچ وقت خوب نشده بود، حتی وقتی دوباره میتونست تمام اون کارا رو بکنه. ترسیده بودم. خشکم زده بود. داشتم با خودم فکر میکردم که ببین چه آسیبی دیده! بعد مری جین گفت، چطوری میشه با این همه آسیبی که به مغز وارد شده شفا پیدا کرده؟”
فهرست مطالب کتاب
این کتاب به فعالان حوزهی سلامت، روانشناسان و افرادی که بههر دلیل دچار آسیب مغزی شدهاند، نویدی تازه خواهد داد.
نکوداشتهای کتاب مغزی که خود را تغییر میدهد
امروزه دانشمندان نوروپلاستیسیتی معتقدند حتی در صورت هرگونه خلل در مغز، بخشهای دیگر میتوانند وظایف آن قسمت را جبران کنند. نورمن دویچ با بسیاری از دانشمندان فعال در این حوزه دیدار داشته و داستانهایی واقعی و شگفتانگیز را دربارهی توانایی تغییر مغز روایت میکند؛داستانهایی که نشان میدهند ناممکنها همواره میتوانند به وقوع بپیوندند.
قیمت نسخه الکترونیک
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D8%BA%D8%B2%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%BA%DB%8C%DB%8C%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D8%AF/book/70809
در پایان سال، پدرو که حالا شصت و هشت سال داشت، بهبودیاش به حدی کامل شده بود که تدریس تمام وقت در سیتی کالج نیویورک را دوباره شروع کرد. او عاشق کارش بود و تا زمان بازنشستگی در هفتاد سالگی به کارش ادامه داد. سپس کار تدریس دیگری در دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو پیدا کرد، دوباره ازدواج کرد و به کار، کوهپیمایی و مسافرتهایش ادامه داد. او به مدت هفت سال پس از سکتهاش فعال بود. در دیداری از دوستانش در بوگوتای کلمبیا، او به بالای کوههای آنجا صعود کرد و در ارتفاع 9 هزار پایی، دچار حمله قلبی شد و مدت کوتاهی پس از آن در سن هفتاد و دو سالگی فوت کرد. من از جورج پرسیدم که آیا متوجه شده که این روند طولانی توانبخشی پس از سکته پدرش تا چه اندازه نادر است و اینکه آیا در آن زمان به این موضوع فکر کرده که بهبود پدرش ممکن است در اثر انعطافپذیری مغز بوده باشد؟ او پاسخ داد: “من همه این کارها رو برای مراقبت و پرستاری از پدرم کردم، اما پائول سالها بعد، راجع به این کار من از دیدگاه انعطافپذیری عصبی صحبت کرد. البته بلافاصله به این نتیجه نرسید و بعد از مرگ پدرمون بود.” جسد پدرو به سان فرانسیسکو آورده شد، جایی که پائول کار میکرد. سال 1965 بود و در آن روزها، پیش از پیدایش اسکنهای مغزی، کالبد شکافی امری رایج بود زیرا تنها راهی بود که پزشکان میتوانستند بیماریهای مغزی را بشناسند و به علت مرگ بیماران پی ببرند. پائول از دکتر مری جین آگولیار درخواست کرد که عمل تشریح را انجام دهد.
فصل اول: زنی که پیوسته می افتاد…
فصل دوم: او برای خودش مغز بهتری می سازد.
فصل سوم: طراحی مجدد مغز
فصل چهارم: جاذبه جنسی و عاشق شدن
فصل پنجم: رستاخیزهای نیمه شب
فصل ششم: باز شدن قفل مغز
فصل هفتم: درد
فصل هشتم: قوهی تخیل
فصل نهم: تبدیل ارواح به پیشینیان
فصل دهم: جوانسازی
فصل یازدهم: فراتر از اعضای بدن
پیوست یک: مغز تحت تأثیر فرهنگ شکل میگیرد
پیوست دو: انعطافپذیری و ایدهی پیشرفت