معرفی و دانلود کتاب مهریه مهلا | زهرا اخوان پاکدهی | انتشارات ندای الهی

رضا، پسر مهلا که حادثه را دیده است، بعد از خاکسپاری ترنج ماجرا را برای مادرش تعریف می‌کند. مهلا مصمم می‌شود که از محمدعلی طلاق بگیرد. بنابراین به خانه‌ی ملای ده می‌رود و در آنجا می‌ماند. کدخدا که از تصمیم مهلا مطلع شده به خانه‌ی ملای روستا می‌رود و باقی داستان کتاب مهریه‌ی مهلا، ماجرای حوادث بعد از تصمیم او به طلاق است. زهرا اخوان پاکدهی از نویسندگان جوان ایرانی است. از او به غیر از کتاب مهریه‌‌ی مهلا، اثر دیگری به نام «انگشتر فیروزه» نیز در دست است.

کتاب مهریه مهلا برای چه کسانی مناسب است؟

ننه‌جان برزخ بلند شد و حمله کرد سمت شهرناز و گفت دختره‌ی چش‌سفید، می‌خوای خبر سرکِشی‌ت به گوش حسین‌خان برسه و موهای سرت رو دونه به دونه بکنه؟ فکر کردی مملکت بی‌قانونه با پسر نجسی‌خور یدالله می‌ری باغ، اگه فکر آبروی من و اون پدر گور به گوری‌ت نیستی فکر خودت باش، فکر کردی اون برات شوهر می‌شه بدبخت، چقدر گفتم بیا زن مش‌رحیم شو گوشِت بدهکار نبود.

دیگری می‌گفت بعد از گردوندن توی روستا می‌اندازندش توی چاهی که حسین‌خان توی عمارتش برای گناهکاران حفر کرده. زن بیچاره طاقت نشستن روی اسب نداشت و تلوتلو می‌خورد. صدای شیپورچی گوش فلک رو کر می‌کرد و عریضه‌خوان هم بلندبلند گناهان زن رو می‌خوند.

شهرناز خیز برداشت و گفت: «خودت برو زن اون پیری شو. بیا همین مهلا رو بده به اون پیرسگ، لازم نیست فکر شوهر پیدا کردن برای من باشی.» این رو گفت و از پله‌ها بالا رفت. ننه‌جان دستش رو به پرچین چوبی گرفت و روی پله‌های سنگی نشست. کمرش شکسته بود و حریف این دختر نمی‌شد. چند روزی از آن ماجرا گذشته بود که صدای طبل و شیپور اسب‌سواران حسین‌خان توی آبادی پیچید. همراه دخترهای دیگه به طرف میدان روستا دویدیم. زنی رو روی اسبی نشونده بودن و از سر تا پاش خون‌آلود بود. همه در گوش هم پچ‌پچ می‌کردن، یکی می‌گفت اسب‌سواران حسین‌خانن، هر کسی جرمی مرتکب بشه سوار اسبش می‌کنن و روستا به روستا می‌گردونن.

معرفی کتاب مهریه مهلا

کتاب «مهریه‌‌ی مهلا» داستان زندگی دختری یتیم به نام مهلا است که پدر و مادرش را از دست داده و در یکی از روستاهای شمال ایران به همراه مادربزرگ و خاله‌اش زندگی می‌کند. آنان کارهای مختلف مزرعه و خانه را میان خود تقسیم کرده‌اند و هرکس وظیفه‌ای دارد. در این میان شهرناز، خاله‌ی مهلا که از او بیزار است، سودای رفتن به شهر دارد و از زندگی ساده و روستایی خود خسته شده است. او که ازدواج نکرده و به زعم روستاییان از سن ازدواجش خیلی گذشته است، با پسری ارتباط برقرار می‌کند و به شهر رشت می‌گریزد.

در این میان، مهلا که همسر پسر کدخدای ده شده است، باردار است و روزهای آخر بارداری‌اش را می‌گذراند. مهلا و محمدعلی، پسر کدخدا، عاشق یکدیگر هستند و در انتظار دیدار روی فرزند روزها را می‌گذرانند. اما فرار شهرناز به رشت باعث می‌شود که کدخدا محمدعلی را به دنبال او بفرستد و به او سفارش کند که اگر شهرناز را پیدا کرد، او را به عقد خودش دربیاورد تا آبروی ریخته‌ی شهرناز را جمع کند. شهرناز به عقد محمدعلی درمی‌آید و بعد از مدتی باردار می‌شود و پسری به دنیا می‌آورد که نام او را علی می‌گذارند. در این میان مهلا نیز دوباره باردار می‌شود و دختری به دنیا می‌آورد که نام او را ترنج می‌گذارند. شهناز که از مهلا دل خوشی ندارد و دوست دارد که او و فرزندانش را از سر راه خودش بردارد، با نزدیک کردن ترنج به تنور، باعث افتادن دخترک در تنور و سوختنش می‌شود.

سرگذشت تلخ زنان روستایی و جور و ظلمی که از سوی دیگران متحمل می‌شدند، همیشه سوژه‌ای برای نوشتن داستان‌‌های گوناگون بوده است. این بار زهرا اخوان پاکدهی قلم برداشته و روایتی تازه را در کتاب مهریه مهلا نگاشته است. این داستان که بر اساس واقعیت ساخته و پرداخته شده، داستان دختری به نام مهلاست که هوویش قاتل فرزندش می‌شود…

درباره‌ی کتاب مهریه مهلا

اگر از خوانندگان رمان‌هایی ایرانی با فضای دراماتیک هستید، کتاب مهریه‌ی مهلا انتخاب مناسبی برای شما خواهد بود.

در بخشی از کتاب مهریه مهلا می‌خوانیم

یاد شهرناز افتادم. اگه خبر دیدارهاش با پسر یدالله به گوش حسین‌خان می‌رسید حتماً همین بلاها رو به سرش می‌آوردن. شهرناز هم زیر درخت انجیر نظاره‌گر ماجرا بود، ترس رو می‌شد حتی از این فاصله توی چهره‌ش دید. منتظر موندم تا اول او راهی خونه بشه و من هم پشت سرش راه افتادم. فاصله‌م رو ازش حفظ می‌کردم چون شهرناز هیچ‌وقت از من خوشش نمی‌اومد و گهگداری نیشگونی هم ازم می‌گرفت.

مشخصات کتاب الکترونیک

قیمت نسخه الکترونیک


منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D9%85%D9%87%D9%84%D8%A7/book/69321