معرفی کتاب هر چه باداباد
تابستانی که شانزدهساله شدم من و اِرنی در خانهی یکی از همسایهها دستگیر شدیم. وقتی سر کار بودند، وارد خانهشان شدیم تا به مشروبشان دستبُرد بزنیم و ویدیوگِیم بازی کنیم، ولی مرتکب اشتباهی مهلک شدیم و یادمان رفت که نباید در خانهی مردم مست از هوش برویم. جفتمان محکوم شدیم به خدمات اجتماعی در یک خانهی سالمندان فکسنی در راید، جایی که شاهد تراژدی روزمرهی کسانی بودیم که رسیده بودند به انتهای سفری بهیادماندنی که هیچچیز از آن به یادشان نمانده بود. این سالخوردگان با پریشانی لاعلاجشان حرفهای زشت و ناراحتکنندهای دربارهی سرنوشت میزدند، اما مشکل فقط این نبود؛ اکثرشان فکر میکردند مُردگان زندهاند و گذشته اکنون است. عزیزانشان را درست روبهرویت زنده میکردند، یا حتی درونت، و از اینکه با آنها همراهی نمیکردی حیرتزده میشدند. این حقیقتِ دردآور کاملاً آشکار بود که علت این باورهای غلط، آسیب دیدن یا زوال مغز است. این هم درسی دیگر بود برای فهم اینکه تجربهی سوبژکتیو محلی از اعراب ندارد.
سورئال، به شدت خندهدار، و تاریک همچون یک گور! (Shelf Awareness)
کتاب هر چه باداباد (Here Goes Nothing) سومین رمانِ استیو تولتز، داستاننویس پرآوازهی اهل استرالیاست. اغلب ما این نویسنده را با شاهکارش، جزء از کل (A Fraction of the Whole)، میشناسیم؛ رمانی که اگرچه مدت زمان زیادی از انتشارش نمیگذرد، در میان دوستداران ادبیات داستانی به اثری با شأنی کلاسیک بدل شده است. اگر کتاب جزء از کل را خوانده باشید، میدانید که تولتز استادِ بیبدیل ژانر دارککمدی است. دارککمدی گونهای ادبی است که در آن، موضوعات عمیق و حیاتی همچون معنای زندگی، مرگ، تراژدیهای انسانی از قبیل بحرانهای زیستمحیطی و…، دستمایهی شوخیهایی تلخ و گزنده قرار میگیرند. کتاب هر چه باداباد نیز یک دارککمدی است؛ منتها دارککمدیای با مایههایی از عناصر آخرالزمانی!
کتاب هر چه باداباد رمانی به شدت قصهگو و هیجانانگیز است. ارجاعات پرشمار به آثار و آرای فلسفی، در این رمان نیز، به سیاق کتاب جزء از کل، فراوان است. استیو تولتز در بخشیدن درونمایهای فلسفی به کتابش، تا آنجا پیش رفته که کل اثر را بر پایهی ایدهای از فریدریش نیچه، فیلسوف پرآوازهی اهل آلمان، به نگارش درآورده است. این ایده همانا ایدهی «بازگشت جاودانه» است، که ناظر به امکانِ تجدیدِ حیات، پس از مرگ جسمانی است. البته نه تجدید حیات در معنای مذهبی آن؛ بلکه تکرار دقیقِ زندگیِ پیشزیسته.
کتاب هر چه باداباد به قلم پیمان خاکسار به زبان فارسی ترجمه شده و از سوی نشر چشمه در اختیار مخاطبین علاقهمند قرار گرفته است.
افتخارات کتاب هر چه باداباد
- نامزد دریافت جایزهی ادبی نیب (The Nib Literary Award)
- بهترین کتابِ داستانی سال 2022 از نگاه نشریهی تایمز
نکوداشتهای کتاب هر چه باداباد
-
آثار استیو تولتز، جملگی ذیل ژانر کمدی سیاه طبقهبندی میشوند. این آثار مملو از شوخیهای بکر و ناب و فضاهای بدیع و تازهاند. تولتز از آن دست نویسندگانی است که در رمانهایش به کاوش در مسائل و پرسشهای فلسفی میپردازد، و ضمن داستانهای خویش، به آثار فیلسوفان مشهورِ بسیاری ارجاع میدهد.
جوایز و افتخارات استیو تولتز
- برندهی جایزهی راسل
- برندهی جایزهی نیوساوث ولز
- نامزد دریافت جایزهی من بوکر
- نامزد دریافت جایزهی ادبی نیب
- نامزد دریافت جایزهی مایلز فرانکلین
در بخشی از کتاب هر چه باداباد میخوانیم
کتاب هر چه باداباد یک نقد اجتماعی گزنده، کاوشی فلسفی در معنای مرگ و زندگی، و سیاحتی جذاب در فرهنگ عامهپسند است. خواندن این رمان تجربهای سرشار از لذت و غنا را برای مخاطب به ارمغان خواهد آورد. (The Pittsburgh Post-Gazette)
-
یک دارککمدیِ دیوانهوار و جذاب… سطرهای هوشمندانهی این کتاب را میتوان به گلهایی تشبیه کرد که بر روی تابوتها پرتاب میشوند! (The Washington Post)
-
استیو تولتز (Steve Toltz) متولد سال 1972 و زادهی شهر سیدنیِ استرالیاست. تولز در دانشگاه نیوکسل نیوساوث ولز تحصیل کرده است. او در سال 2005 با ماری پیتر تولتز، نقاش و هنرمندِ هموطنش ازدواج کرد و در سال 2012 صاحب اولین فرزند خود شد. تولتز، پیش از آغاز به کار به عنوان یک نویسنده، برای امرار معاش به شغلهای گوناگونی مشغول شد؛ از نگهبانی کردن گرفته، تا تدریس زبان انگلیسی. مدتی نیز در کسوت فیلمنامهنویس فعالیت داشت. تا اینکه با انتشار کتاب «جزء از کل» در سال 2008، یکشبه ره صدساله را پیمود، و به نویسندهای بینالمللی و سرشناس بدل شد. پس از انتشار جزء از کل، استیو تولتز بدل به نویسندهای تماموقت شد و عناوین دیگری، از جمله «ریگ روان» و «هر چه باداباد» را به انتشار رساند.
در این داستان سه شخصیت اصلی داریم. راوی اثر، مردی جوان است که ایام کودکی را بیحضور پدر و مادر، در پروشگاهی دلگیر و غمافزا سپری کرده است. او، تحت تأثیر شرایط دشوار زندگی، بدل به یک خلافکار تمامعیار شده؛ خلافکاری که عمدهی درآمدش از راه فروش مواد مخدر تأمین میشود. در سویی دیگر، کاراکتری به نام گریس را داریم، که کارش برگزاری مراسم ازدواج است. در ابتدای داستان، شاهد ازدواج راوی و گریس هستیم. دو شخصیتی که علیرغم تفاوتهای جزئیای که با هم دارند، زبان یکدیگر را خوب میفهمند، و به قول معروف، آبشان توی یک جو میرود! پیچش داستانی زمانی رخ میدهد که روزی، مردی جاافتاده، درِ خانهی گریس و همسرش را میزند، و با ادعایی عجیب، دود از سر آنها بلند میکند! این ادعا که این خانه -یعنی خانهای که گریس و راوی در آن اقامت دارند- خانهی دوران کودکی او بوده، و حالا که او به مردی میانسال تبدیل شده و یک پای خودش را لب گور میبیند، مایل است در همین خانه غزل خداحافظی را بخواند! آقای جاافتاده، آنقدر برای تملک خانهی مذکور بیتاب است که سخاوتمندانه به گریس و راوی پیشنهاد میکند که تمام اموالش را در اختیارشان بگذارد. القصه، معامله جوش میخورد. در این گیرودار، به ناگهان شایعهای هولناک پخش میشود؛ شایعهی همهگیری ویروسی جدید و کشنده، که از بزاقِ سگها منتقل میشود…
قیمت نسخه الکترونیک