معرفی و دانلود کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند… | مائده نعمتی | انتشارات آئی‌سا

در داستان چهارمِ کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند به نام «سایه»، قصه‌ی مردی را می‌شنویم که به‌تازگی به خانه‌ای جدید نقل‌مکان کرده است و در این مدت عاشق دختر همسایه می‌شود، اما او تنها سایه‌ای از این دختر را دیده است. عناوین داستان‌های دیگر این اثر عبارتند از «کارگر ساده نیازمندیم»، کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند، «امضا روی توپ دولایه‌ی امیر» و «در مترو». در هر یک از این داستان‌ها با قصه‌های افراد مختلفی آشنا می‌شویم که هرکدام به‌نوعی روایت‌کننده‌ی زندگی خود هستند.

پرواز، حکم آزادی نیست

پیرزن لیف‌فروش

فرار از آفتاب

سایه

کارگر ساده نیازمندیم

کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند

امضا روی توپ دولایه امیر

در مترو

مشخصات کتاب الکترونیک

قیمت نسخه الکترونیک


منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%DA%86%D8%A7%D9%BE-%D9%86%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF/book/73859

کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند… نوشته‌ی مائده نعمتی شامل هشت داستان کوتاه ایرانی است. «پرواز حکم آزادی نیست» داستان اول این مجموعه‌، قصه‌ی زندگی دختر نوجوانی به نام پروانه است که عشق و آرزوی به تهران رفتن را دارد. او سال آخر دبیرستان است و هر روز رؤیای زندگی و ادامه‌تحصیل در تهران را در سر می‌پروراند و روزهای خود را با آرزوی دیدن تهران، برج میلاد و برج آزادی سپری می‌کند؛ اما ناگهان عاشق پسری به نام نادر می‌شود و با تمام مخالفت‌های پدر پروانه، درنهایت آن‌ها با هم ازدواج می‌کنند و پروانه برای زندگی راهی تهران می‌شود. اما تهران و نادر، دو عشق پروانه آن‌گونه که او تصور می‌کرد، نبودند.

«پیرزن لیف‌فروش» داستان دوم مائده نعمتی در کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند است. در این قصه با سرگذشت پیرزن لیف‌فروشی مواجه هستیم که تنها آرزویش دیدار دوباره‌ی دخترش است که او را ترک کرده است. در داستان سوم، «فرار از آفتاب»، با داستان مردی آشنا می‌شویم که تنها و سوار بر موتور از زندگی‌اش فرار می‌کند؛ زندگی‌ای که او هیچ‌گاه آزادانه انتخابش نکرده است…

یاد آن روز زمستانی می‌افتم که چگونه زمین خیس بود از باران شبانه… مانند همه‌ی روزها ژاکت قهوه‌ای‌رنگ را بر تن کردم و با خوردن یک صبحانه‌ی مفصل راهی مدرسه شدم. مادر هیچ‌وقت نمی‌گذاشت بی‌صبحانه از خانه خارج شوم و همیشه به من می‌گفت صبحانه‌ات را خودت بخور، ناهار را با دوستت بخور و شام را به دشمنت بده. او می‌ترسید من هم مانند دانش‌آموزانی که در مدرسه در صف صبح‌گاهی بر اثر نخوردن صبحانه غش می‌کردند، غش کنم.

همیشه وقتی عینک‌های دور سیاه و صورتی و نارنجی را که می‌دیدم در چشمان برخی از دانش‌آموزان است؛ دوست داشتم من هم عینکی شوم و مدام با دستانم عینک را به بازی بگیرم و شیشه‌ی عینک را با چند‌ ها کردن تمیز کنم. آن‌قدرها در آن زمان عینک دوست داشتم که شروع به تمارض کردن کردم. مادر هم که دید آن‌قدر می‌گویم چشمانم ضعیف است و جایی را نمی‌توانم ببینم آخر مجبور شد مرا به دکتر ببرد. در آخر فهمید که دروغ می‌گویم و کلی هم دعوایم کرد. حالا که فکر می‌کنم چقدر آن تنبیه‌ها دلنشین بودند. درست مانند برف‌های تپل و سفیدرنگ زمستان…

فهرست مطالب کتاب

مطالعه‌ی این کتاب برای افرادی که به داستان‌های کوتاه ایرانی علاقه‌مند هستند، مناسب است.

در بخشی از کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند… می‌خوانیم

معرفی کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند…

انتشارات آئی‌سا کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند که توسط مائده نعمتی به رشته‌ی تحریر درآمده را برای علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه منتشر کرده است.

کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند… برای چه کسانی مناسب است؟

داستان‌های کوتاه بهترین انتخاب برای افرادی است که به‌تازگی کتاب‌ خواندن را شروع کرده‌اند. کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند… تألیف مائده نعمتی با روایت‌های جذاب و پرکشش خود داستان‌هایی کوتاه از زندگی آدم‌هایی از این سرزمین را بازگو می‌کند. قصه‌ی زندگی افراد مختلف در این کتاب به ما نشان می‌دهد اتفاقات همیشه آن‌طور که ما می‌خواهیم پیش نمی‌روند، اما زندگی همچنان ادامه دارد.

درباره‌ی کتاب کسی کتاب‌هایم را چاپ نمی‌کند…

شاید کمی بی‌عقلی است. اما می‌خواهم اعتراف کنم که چقدر دوست داشتم من به‌جای کسانی باشم که در صف صبح‌گاهی غش می‌کردند، غش می‌کردم تا معلم با دیدن حالم هوای امتحان گرفتن از سرش بپرد. هرچقدر که به یاد می‌آورم تابه‌حال دست‌و‌پایم نشکسته است. چقدر دوست داشتم پاهایم بشکند و با عصا راه بروم و دانش‌آموزان دیگر به دورم جمع شوند. شاید هم این یکی از بهترین راه‌ها بود برای بوفه نرفتن و له نشدن در میان آن جمعیت…