عمو تیبریوس فرنیاش را با بدخلقی هم زد و غرغرکنان گفت:
جونز، کالسکهچی کلاهسازها، درحالیکه فنجانی چای در دستش بود، از پنجرۀ آشپزخانه به داخل خم شد. یونیفرم شیک آبیرنگ و کلاه سهلبۀ سیاه جوهریاش را پوشیده بود؛ اما چهرهاش غمگین بود. عمه آریادنه با چهرهای رنگپریده رأس میز صبحانه نشست و گوشۀ نان تست خشکی را گاز زد. کلاه سیاه سوگواریاش را روی سرش تنظیم کرد و گفت:
معمولاً در روز تحویل به قصر، در خانۀ کلاهساز آمیزهای از شادی و هرجومرج برپا بود؛ اما آن روز صبح کلاهسازها، بهجز کوردلیا، همگی چشمقرمز، سیاهپوش و بیانرژی بودند. آشپز کوک روی فرنی کوردلیا عسل بیشتری ریخت و روی سر او را محکم بوسید.
کتاب کلاه سازها نوشتهی تامزین مرچانت با ترجمهی هیرش خیرآبادی و کامران شافعیان توسط انتشارات محتوای الکترونیک صاد منتشر شده است.
نکوداشتهای کتاب کلاه سازها
- یک پیشنهاد باورنکردنی برای علاقهمندان به سحر و جادو. (Kirkus Reviews)
- حماسهای خواندنی دررابطهبا کار گروهی، کانون خانواده و دوستی و همینطور جادویی که همهی ما در وجود خود داریم. (بوک لیست)
- داستانی هیجانانگیز و پرحادثه با توصیفهایی پیچیده. این تلاشی ستودنی است. (پابلیشرز ویکلی)
کتاب کلاه سازها برای چه کسانی مناسب است؟
شخصیتهای داستانی در کتاب کلاه سازها از تنوع زیادی برخوردارند. تامزین مرچانت با استفاده از خلاقیت خود در طراحی شخصیتهای فانتزی ویژگیهای جذابی را برای هر شخصیت در نظر گرفته است. مخاطب با دنبال کردن داستانِ این کتاب با خانوادههای دیگری نیز آشنا میشود که هر کدام به شغلی متفاوت مشغولاند. خانوادهی چکمهسازها، خانوادهی شنلسازها، خانوادهی دستکشسازها و خانوادهی ساعتسازها از جمله خانوادههایی هستند که دنیای جادویی این کتاب را میسازند.
معرفی کتاب کلاه سازها
داستان کتاب کلاه سازها دربارهی شخصتی به نام کوردلیاست. او پسری نوجوان است و در آرزوی کشف ناشناختهها به سر میبرد. کوردلیا در خانوادهای زندگی میکند که به خانوادهی کلاهسازها معروفاند و سالهاست که کلاههای جادوییِ عجیب و غریب میسازند. در شهری که کوردلیا زندگی میکند، هر خانواده به کاری مشغول است و زندگی شهروندان با سحر و جادو پیش میرود. ساختن کلاه جادویی چندان کار سادهای نیست و کوردلیا همیشه آروز دارد تا راز و رمز ساختن کلاهای جادویی را کشف کند. تامزین مرچانت در این کتاب تلاش میکند دنیای خیالی کوردلیا را با توصیف خواستههای بزرگ او ترسیم کند.
«و نباید بذاریم چکمهسازهای لعنتی شکستمون بدن یا اون دستکشسازهای فضول!»
کوردلیا گفت:
«و نه ساعتسازها یا شنلسازها!»
عمو تیبریوس گفت:
«ازخودراضیها و افادهایها!»
کوردلیا حرفش را با این جمله تمام کرد:
«و بههرحال پدر از ما میخواد که بریم.»
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7/book/86198
تصور کنید در شهری زندگی میکنید که سحر و جادو از کارهای روزانهی شما است و هر روز باید فکری برای جادوی تازه داشته باشید. در کتاب کلاه سازها نوشتهی تامزین مرچانت دنیای فانتزی و علمی تخیلی به هم آمیخته و داستانی خواندنی از شهری جادویی برای نوجوانان روایت میشود.
دربارهی کتاب کلاه سازها
تامزین مرچانت در کتاب کلاه سازها علاوه بر طراحی موقعیتی خیالی، جزئیات دقیقی از واقعیت را نیز به توصیفهای ادبی اضافه کرده است. این نویسنده بیش از هر چیز به ترکیب واقعیت و خیال پرداخته و در این کتاب توصیفهای دقیقی از واقعیت را در کنار دنیای جادوییِِ شخصیتها به رشتهی تحریر درآورده است. این ویژگی باعث میشود که مخاطب ارتباط نزدیکی با شخصیتها و حوادث داستان داشته باشد و برای همراه شدن با شخصیت اصلی آماده شود.
این کتاب برای نوجوانان علاقهمند به رمانهای علمی تخیلی مناسب است.
در بخشی از کتاب کلاه سازها میخوانیم
در شهر کلاهسازها به هر چیز عجیب و غریبی که فکر کنید، اتفاق میافتد. در این شهر، مرز جادو و خیال به هم نزدیک است و قدرت تشخیص آن برای رهگذران دشوار است. این داستان عجیبی است که در کتاب کلاه سازها (The Hatmakers) نوشتهی تامزین مرچانت (Tamzin Merchant) به رشتهی تحریر درآمده و قرار است مخاطب را با شگفتیهای داستانی بسیار روبهرو سازد. این کتاب از جمله داستانهای خواندنی برای نوجوانان است و نویسنده در طراحی شخصیتها از ویژگیهای ادبیات علمی تخیلی بهره برده است. تامزین مرچانت برای طراحی شخصیتهای این کتاب شهری خیالی را طراحی کرده که نشانههایی واقعی از جغرافیای شهر لندن را دارد.
شخصیت کوردلیا در کتاب کلاه سازها در انتظار فرصتی مناسب است تا اسرار خانوادگیشان را کشف کند. او میخواهد هنر کلاهدوزی را فرا بگیرد و از این طریق نقشههای متنوعی که در سر دارد را عملی سازد. پدر کوردلیا یکی از بزرگترین کلاهسازهای شهر است و هنر کلاهدوزی را از پدرش آموخته است. کوردلیا راز موفقیت خود را در تقلید از پدرش میداند و سعی میکند برای ثبت و ضبط اعمال پدرش همیشه به او نزدیک باشد. ماجرای تلاش کوردلیا و آرزوی ساختن کلاههای جادویی به جایی میرسد که پدر او در یک سفر دریایی گم میشود و کوردلیا مجبور میشود برای ساختن کلاهی سفارشی برای پادشاه تصمیم بگیرد.
«کوردلیا، دختر شجاعم، متأسّفم که باید امروز بریم قصر. کلاهساز دربار بودن هرچند جذّاب بهنظر میرسه؛ اما سختیهای خودش رو داره.»