کتاب گود نخستین اثر مهدی افشارنیک است و روایتی است از سه دورهی تاریخ ایران که به زیبایی به هم متصل میشوند. نویسنده در این رمان به سه نسل از مردم پرداخته و از دختران چریک، پسران رزمنده و بزرگان بازار سنتی تهران روایتی جذاب خلق کرده است.
دربارهی کتاب گود
دورهی زمانی بعدی از پسرانی میگوید که با دست خالی و با قلبی مملو از عشق برای جنگ به خرمشهر میروند تا از کشور دفاع کنند. نسل سوم نیز افرادی هستند که در همین سالهای اخیر در نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 برای تحقق آرمانهایشان بیتاباند. با وجود تفاوتهای بسیاری که در شخصیتهای اصلی داستان وجود دارد، میتوان گفت که هر سه نسل، به گود رفتهاند؛ گود تاریخ!
کتاب گود رمانی خواندنی و اولین اثر مهدی افشارنیک است. این اثر دربارهی سه نسل از مردمی است که در یک دههی قبل از انقلاب، دوران انقلاب و سالهای پس از آن در شهر تهران زندگی میکردند. نویسنده در این کتاب به کنشهای فعالان سیاسی این سه دوره میپردازد. در کتاب گود گاهی راوی سوم شخص است و گاهی اول شخص، داستانها نیز به صورت رفتوبرگشت در زمان، روایت میشوند. گفتنی است که نویسنده آنچنان هنرمندانه زمان و مکان را تلفیق کرده که خواننده بدون اینکه دچار سردرگمی شود تا انتهای کتاب با وی همراهی میکند.
خلیل هر روز هفت صبح دوتا جعبه انار میذاشت دم خونهی سوریخانم و فخری کارش رو شروع میکرد. وقتهایی که انار میرسید، شیش و نیم صبح اونجا بود. تابستون و بهار که انار نبود دیرتر میاومد. جعبهها رو باید خودش تا طبقهی سوم و اتاق بغل خرپشته میکشید روی پاش و بالا میبرد. اون هم طوری که نه دخترها بیدار بشن و نه سوری داد بزنه «فخری نزنی به درودیوار.»
فصل اول: روضهی حاجعیسا
فصل دوم: بیماری حامد
فصل سوم: چریک چادری
فصل چهارم: جوشوندهی انار
فصل پنجم: وقت علمکشی سلیم
فصل ششم: ماجرای بوی بد و تشک
فصل هفتم: پیکان به کوروش نرسید
فصل هشتم: دفتر قدیمی دیگه باز شد…
فصل نهم: تلویزیونهای هفت هزارتومانی
فصل دهم: به همین راحتی صد هزار تومان رفت
فصل یازدهم: «آره، آره ما پلیسیم»
فصل دوازدهم: روسری ابریشمی دور گردن…
فصل سیزدهم: «پاشو بزن توی گوشش خلیل…»
فصل چهاردهم: «توی پارک سر گاو رو نمیبُرن.»
فصل پانزدهم: «بیتالله مونو ببخش…»
فصل شانزدهم: تنگهی پاتاق
فصل هفدهم: خاک در خاک و نفت از خاک
فصل هجدهم: سقف بازارچه