قیمت نسخه الکترونیک
قیمت نسخه الکترونیک
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%D8%AF/book/64291
صدای گلی شکنندهتر از همیشه است. به نظرم میرسد که او هم چشمانش را بسته و سرش را پایین انداخته است. انگار از گفتن چیزی که در ذهن دارد خجالت میکشد. میگویم: بفرمایید گلی خانم! … قول میدهم سؤال شما هر چه باشد… صادقانه جواب بدهم.
الآن، اگر گلی سرش را بلند میکرد و قیافهام را میدید، همان تصویر کجوکوله یک مرده تازه از گور درآمده خیس عرق را میدید. کاش خانم… باغی… یا هر کس دیگری وارد میشد و این سکوت آزاردهنده را میشکست. کاش وقتی چشمانم را باز میکردم، گلی آنجا نبود و من متوجه میشدم این سؤال و جواب در رؤیا… در خواب رد و بدل شده است. ولی وقتی چشمهایم را باز کردم، گلی روبهرویم نشسته بود و زل زده بود به من! دوست داشتم بپرسم «گلی خانم… شما چطور… اگر اختیار با خودتان بود … حاضر میشدید با من ازدواج کنید؟»… گلویم خشک شده بود و توان حرکت دادن زبانم را نداشتم. نمیدانستم لبخندی را که روی لبان گلی بود چه تفسیر کنم؛ لبخند تلخ، لبخند تمسخر، لبخند ناامیدی، لبخند تنفر، لبخند عصبانیت… نمیدانم چرا… ولی حس میکردم لبخند شادی نیست!
گلی گفت: قول دادید صادقانه جواب بدهید.
این کتاب برای کسانی که به خواندن داستانهای اجتماعی علاقه دارند، جذاب خواهد بود.
حالا میتوانستم دلیل لرزش صدای گلی را بفهمم و حالش را موقع پرسیدن سؤال درک کنم. پرسش سختی بود و پاسخ دادن به آن دشوارتر.
استاد شاعر، دوری از این مجامع را به هرچیزی ترجیح میدهد و در عوض، همراهی و همزبانی با افراد ساده و بیآلایش را از هرچیزی دوستتر دارد. او کسی است که فساد و تباهی را احساس میکند و سعی دارد از آن دور باشد. پوزخند او به مجامع هنری و اعضای آنها، نشانگر آگاهی و رنج اوست؛ رنجی که در هر وجدان پاکی، بیدار است.
یک شاعر که در میان جمع تنهاست! این است داستان زندگی استاد شاعر؛ قهرمان کتاب یک شاعر به فروش میرسد، اثر ابوالحسن درویشی مزنگی. این داستان، جامعهای را به تصویر میکشد که هنر و ادبیات در آن تبدیل به کالا شدهاند و اگر کسی از این قاعده پیروی نکند، محکوم به انزوا است.
کتاب یک شاعر به فروش میرسد نوشتهی ابوالحسن درویشی مزنگی داستان شاعری است که نمیتواند به قواعد حاکم در مجامع هنری تن دهد؛ مجامعی که اینک پوک و توخالی شدهاند و فقط پرگویی و ادعاست که از دل آنها برمیآید. اعضای این مجامع نه دست به خلق آثار هنری میزنند و نه کنشی تأثیرگذار انجام میدهند؛ بلکه فقط به فکر ظواهر و تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز از یکدیگر هستند.
– بله!
با همهی این احوالات، زندگی کاملاً دور از قواعد و ارزشهای تباه، امکانپذیر نیست. استاد شاعر هم ناگزیر گاهی در این دام میافتد. او تا زمانی که دربند فرزندش بود، نمیتوانست آنطور که باید، به عصیان علیه این تباهی برخیزد؛ اما وقتی مرگ پسر رخ داد، روح او نیز از زندان تعلقات رها شد و توانست به هر آنچه قید و محدودیت در جامعه بود پشت پا بزند. او با از دست دادن آخرین اتصال خود با جهان، به عارف سالکی تبدیل شد که دیگر نمیتوانست از قواعد حاکم پیروی کند و میبایست علیه آنها طغیان میکرد.
همه بدنم داغ شده بود. میتوانستم قطرههای عرق را که از پیشانیم بیرون میزد حس کنم. باید چه جوابی میدادم. قول داده بودم حقیقت را بگویم؛ باید میگفتم بله!… ولی به جای گفتن این سه حرف ساده… سکوت کردم.
حالا که پول همهچیز را تعیین میکند، هنر و ادبیات نیز ناگزیر به این ورطهی هولناک در میافتند؛ اما چه اتفاقی میافتد اگر شاعری به این وضعیت تن ندهد؟ آیا سرنوشتی جز انزوا و فراموشی در انتظار اوست؟
پس از مکثی طولانی و با صدایی لرزان میپرسد: شما اگر مجبور نبودید… بازهم مرا برای زندگی انتخاب میکردید؟
خانه آرامش
گُلی خانم!
کابوس
زیر درخت بید
امرِ خیر!
حراجی!
دروغ عاشقانه!
ماهیِ مرده!
دادوستد عشق
عروسی شعر و نقاشی
دریای کویر
روح استاد روی بوم
واقعیت و خیال
پدر! کمکم کن!
خبر بد
نمایش
زنده مردهها
فصل رفتن
جاسوس
بازی
مضحکه مرگ
سکوت و لبخند
شعر، گل، مرگ
صدای خانه
منزل آخر
مردِ خوشبخت
خاطره و بید و باران