- در مرحله بعد از خودتان بپرسید:« راهحل چیست؟»
مجله موفقیت : شماره 405
مجله موفقیت : شماره 405
منبع: https://www.movafaghiat.com/chegooneh-be-shivei-moaser-ehsasat-ra-kontrol-konim/
تغییردادن روشهایی که تا الان با آنها زندگی کردهاید و کارهایتان را انجام دادهاید، کار سادهای نیست و وقتی پای احساسات در میان باشد، اصولا کار سختتری هم میشود. وقتی به طور ناگهانی احساسات منفی به سمت شما هجوم میآورند، آرامکردن خودتان و روبهروشدن با اوضاع پیشآمده، آخرین کاریست که به ذهنتان میرسد که انجام دهید و بیشتر اوقات فقط میخواهید راجع به اوضاع پیشآمده اغراق کنید و شرایط را از چیزی که هست، بغرنجتر جلوه دهید.
گاهی اوقات تشخیصدادن آنچه که واقعا احساس میکنیم، کار بسیار دشواری است. نامگذاری احساسات باعث میشود که راحتتر شناسایی شوند؛ پس این امر برای ادامه مسیر بسیار ضروری است.
وقتی دلیل را فهمیدید، حالا از خودتان بپرسید چگونه باید کنترل اوضاع را دوباره در دست بگیرید؟ گاهی اوقات لازم است طرز تفکرتان را تغییر دهید. شاید اگر شخص دیگری جای شما بود، از این شرایط ناراحت نمیشد یا بهراحتی از کنار آن میگذشت، اما شما نمیتوانید؛ چون طرز تفکرتان متفاوت است.
تا زمانی که ندانید در بعضی شرایط، بیشازحد احساساتی میشوید یا بیشازحد واکنش نشان میدهید، چگونه میتوانید رفتارتان را کنترل کنید ؟ قطعا این کار غیرممکن است. شروع کنید به نظارتکردن بر احساساتتان و سعی کنید هر کدام از آنها را نامگذاری کنید.
زیرا بخش زیادی از استرس و اضطراب درونی ما ناشی از احساسات سرکوبشدهمان است. بنابراین اگر فکر میکنید با نادیدهگرفتن یا سرکوب احساسات، میتوانید بر آنها غلبه کنید، سخت در اشتباه هستید.
اما وظیفه ما به عنوان انسان این است که راههای مقابله با این موضوع را پیدا کنیم و مهارتهای لازم را برای غلبه بر احساساتمان بیاموزیم. نادیدهگرفتن احساسات یا سرکوب و عدم مقابله با آن، اشتباهترین کاری است که میتوان در این زمینه انجام داد؛
بخش مربوط به احساسات مغز انسان، «سیستم لیمبیک»، یکی از بخشهای مهمی است که مدام با بخشهای دیگر مغز مانند بخش جلو و قسمت مربوط به تفکر، مقایسه میشود؛ چون بخش مربوط به احساسات مغز، یک بخش بسیار قوی است و به همین دلیل است که بهراحتی میتواند کنترل ما را در دست بگیرد و کاملا بر بخش مربوط به تفکر غلبه کند.
مدیریت احساسات شبیه یادگیری یک مهارت یا عادت است. در واقع، مدیریت احساس، یک روش برای بهترانجامدادن کارهاست و تسلط بر آن، نیازمند یکسری تغییرات اساسی است.
قطعا هزاران دلیل میتواند وجود داشته باشد و برای اینکه دلیل درست کشف شود، باید همانند یک دوست صمیمی از خودتان بپرسید: «کجای کار اشتباه است و چه چیزی باعث شده که من چنین حسی داشته باشم؟» مغز شما به طور غریزی به دنبال یافتن یک جواب درست خواهد بود.
میدانید که تفکرات شما به طور مستقیم ایجادکننده احساسات شما هستند؛ پس اگر در شرایطی احساس بدی دارید، به احتمال زیاد تفکری منفی نسبت به آن موضوع در شما نهفته شده که چنین حسی را در شما ایجاد کرده است.
خیلی زود از کوره در میروند و شروع به فریادزدن میکنند؟ آنها عادتی را در زندگی خود ایجاد کردهاند که بر طبق الگوریتم آن، در چنین شرایطی باید چنین واکنشهایی از خود نشان دهند؛ پس احساساتشان بر آنها غلبه میکند و دیگر از کنترلشان خارج میشود.
«جیل» و «سارا» دوستانی صمیمی هستند که تمام کارهایشان را با همکاری یکدیگر انجام میدهند، اما با هم بسیار متفاوتند. جیل دائما مضطرب و بیقرار است و با کوچکترین اشتباهی پر از ناامیدی و استرس میشود و داد و فریاد راه میاندازد. همه چیز در اطرافش، بهشدت احساسات او را تحتتاثیر قرار میدهد: ترافیک، صفهای طولانی یا همکارانش. روحیه و شادابی جیل به طور مستقیم تحتتاثیر آنچه که در اطرافش رخ میدهد، قرار دارد. اما سارا بههیچوجه اجازه نمیدهد اتفاقات بی اهمیت و کوچک زندگیاش را تحتالشعاع قرار دهد، خودش تصمیم میگیرد که در هر لحظه چه احساسی داشته باشد و پیوسته شادابتر و سرحالتر از جیل، زندگی میکند.اما تفاوت این دو دوست در چیست؟ درست است؛ در انتخابهای آنها!
بیشتر اوقات، طرز فکر شما که در اثر تجربههای قبلی زندگی شما شکل گرفته است، باعث ایجاد احساسات مختلفی نسبت به یک موقعیت خاص در شما میشود.
پس از اینکه مشخص شد دقیقا چه حسی دارید، از خودتان بپرسید چرا اینگونه احساس میکنید؟ چه چیزی باعث ایجاد چنین حسی در درون شما شده است؟
گاهی اوقات با یک درک ساده از اینکه چرا همیشه در یک شرایط معین، احساسات ثابتی در شما ایجاد میشود، تمامی آن احساسات ذرهذره فروکش میکنند، زیرا درککردن بهتر اوضاع، همیشه باعث ایجاد آرامش میشود.
یادگرفتن اینکه به صدای احساساتمان گوش دهیم، آنها را شناسایی کنیم، آنها را درک کنیم و بعد خودمان آنها را انتخاب کنیم، چیزی نیست که تصمیم بگیریم هفتهای دوبار بعد از ناهار آن را تمرین کنیم، بلکه مسئلهای است که با تمرین پیوسته و نظم مداوم به دست میآید
این مرحله، سختترین قسمت کار است. واکنشها و مدیریت احساساتمان بر طبق عادتهای ما شکل گرفتهاند. آیا تا به حال به آن دسته از افراد دقت کردهاید که بر سر مسائل کوچک، پر از اضطراب و نگرانی میشوند؟
در ادامه میتوانید چهار روش ساده، اما بسیار موثر برای دردستگرفتن کنترل احساسات را بیاموزید:
بخش عاطفی مغز یک انسان به طور میانگین بیش از ششمیلیارد برابر فعالتر از بخش جلویی مغز و ناحیه تفکر است؛ بنابراین طبیعی است که احساسات ما بهراحتی بر قدرت تفکر ما غلبه کنند و به سرعت آن را تحتتاثیر خود قرار دهند.
دردستگرفتن کنترل احساسات، واقعا کار سادهای نیست و به همین دلیل است که برخی افراد اصلا برای آن تلاشی نمیکنند و تسلیم میشوند.
اگر فقط کمی از چگونگی عملکرد احساسات اطلاعات داشته باشید، میتوانید در چنین شرایطی از این اطلاعات به نفع خودتان استفاده کنید. یادگرفتن نحوه کنترل احساسات، میتواند به عنوان یکی از بهترین مهارتهایی باشد که در زندگی فراگرفتهاید. احساسات شما، به نوعی تمامی عملکرد شما را تحتتاثیر خود قرار میدهند؛ بنابراین تمام چیزهایی را که در زندگی تاکنون تجربه کردهاید، به نوعی تحتتاثیر احساسات شما بوده است.
آنچه در این مطلب میخوانید [ ]
آیا واقعا این شما هستید که احساساتتان را کنترل میکنید یا احساساتتان کنترل شما را در دست گرفتهاند؟
کنترل احساسات در اولین وهله به خود شخص بستگی دارد؛ اینکه آیا اصلا میخواهد کنترل آن را در دست بگیرد یا نه؟ در مورد کنترل احساس و شیوههای موثر در این زمینه، مطالب زیادی نوشته شده است، اما چرا هنوز افراد زیادی هستند که نمیتوانند این کار را انجام دهند؟
***
دلیل بسیار مهم دیگری که باعث ایجاد احساسات منفی در یک موقعیت میشود، این است که ارزشهای ما در آن موقعیت، در نظرگرفته نمیشوند یا به آنها بیاحترامی میشود. پس فراموش نکنید که باید دلیل را کشف کنید!
اگر در این شرایط، با نگاههای مختلف و تفکرات گوناگون، همان وضعیت را ببینید، به سرعت حس بهتری نسبت به آن وضعیت پیدا خواهید کرد؛ چون وسعت دیدتان نسبت به آن وضعیت گسترش یافته است.