فرشاد نسبت به این موضوع دیدگاه جالبی دارد: «از دید من، انتظار داشتن از فرزند غلطه. کسی بچهش رو به دنیا نمیاره که ازش انتظار داشته باشه. البته خیلی طبیعیه که فرزندان برای پدر و مادرشون کاری کنن یا خدماتی ارائه بدن، اما فکر میکنم بیشترین لذتی که پدر و مادر از داشتن فرزند میبرن، اینه که میتونن به یک موجود محبت کنن؛ یعنی انگار یه ظرفی هست که تو میتونی از وجود خودت و از محبت پرش کنی. این هم بر میگرده به اینکه تو شرایطش رو داشته باشی؛ یعنی آرامش، وضعیت اقتصادی مناسب و… را مهیا کرده باشی»
یعنی کاملا پسانداز و برنامهریزی لازم داره و از یک سال قبل باید به هزینههای این پروسه فکر کرد.» یکی دیگر از چیزهایی که برای مسعود مانع بچهدارشدن میشود، انتظارات او از دولت در این مورد است: «فکر میکنم تسهیلاتی لازم است که زندگی زوجها را آسونتر کنه، چه ازلحاظ اقتصادی و چه ازلحاظ آرامش فکری و ثبات فکری. این اثبات شده که در جوامع توسعهنیافته و فقیر همیشه کسی که فقیرتره، فرزندان بیشتری دارد. در جامعه خودمون هم هست. ولی الان قشر جوان و تحصیلکرده با انتظارات متفاوتی بهسمت فرزندآوری میرن. حالا یه عدهای شاید بهخاطر همین انتظارات بالا اصلا بهسمتش نمیروند.»
بهخاطر همین من و همسرم به این تفاهم رسیدیم که اول باید به آرامش درونی در خانواده برسیم و بعد به بچه فکر کنیم.» او میگوید دلایل اقتصادی با اینکه در نوع خودشان مهم هستند، ولی اولویت اصلیاش نیستند و بیشتر به شرایط رشد فرزندش در سالهای اولیه زندگی اهمیت میدهد. اما یکی از مسائلی که ذهن خیلی از پدر و مادرها را درگیر میکند، این نگرانی است که نکند فرزندشان انتظارات آنان را بهعنوان والدین برآورده نکند؛
درحالحاضر اوضاع بهقدری بحرانی است که بعضی از زوجها کلا قید بچهدارشدن را میزنند یا حداقل در چند سال اولیه ازدواج تمایلی به پوشکعوضکردن و لالاییخواندن ندارند. با چند نفر از این افراد صحبت کردیم تا دلایلشان را در این زمینه بشنویم.
خانوادههای دونفره که نمیخواهند سه نفره شوند!
مسعود مثل خیلی از همسنوسالهایش زود ازدواج کرده و فکر میکند فعلا برای بچهدارشدن زود است. او میگوید: «من زود ازدواج کردم و وقتی آدم زود وارد ماجرای زندگی متاهلی میشه، شاید یهسری کارهای انجامنشده و پروژههایی داره که قصد ساماندادن و بهسرانجامرسیدنشون رو داره.» البته او دلایل دیگری هم دارد که میگوید لااقل در پنج شش سال آینده قصد بچهدارشدن ندارد: «با توجه به اینکه موضوع طلاق خیلی زیاد شده، یه ازدواج باید پایداری خودش رو نشان بده و طرفین اطمینان قلبی داشته باشن و روی تقویم هم این رو اثبات کنن که ما مثلا سه سال یا چهار سال از زندگی مشترکمون گذشته و میتونیم برای بچهدارشدن مطمئن باشیم.» مسعود حتی به هزینههای زایمان و مراقبتهای دوران بارداری هم فکر کرده و میگوید: «هزینهها خیلی مهمن و الان با یه محاسبه سرانگشتی، بهدنیااومدن خیلی کار گرونیه؛
سعیده چهار سال است که ازدواج کرده و فعلا قصد بچهدارشدن ندارد: «چند سال قبل، زمانیکه هنوز به ازدواج هم فکر نمیکردم، بچهها رو دوست داشتم و دلم میخواست دو تا بچه داشته باشم!» اما ذهنیت سعیده همینطور نمانده و بهمرور تغییر کرده است: «از بیستوپنجسالگی به بعد، کمکم فکر کردم چقدر بچهداشتن مسئولیت سنگینیه.
فرشاد حالا حالاها قصد ندارد داشتن فرزند را تجربه کند و استدلالش هم بیشتر از اینکه اقتصادی باشد، به مسائل درونی خانوادهشان بر میگردد: «بچه داشتن تو ذهن من خیلی اتفاق بزرگیه، حتی از ازدواجکردن هم یهجورهایی بزرگتره و برای این موضوع، باید کاملا آماده باشی، چون میگن شخصیت بچه در 5 سال اول شکل میگیرهد و تو هر کاری که در چند سال اول برای بچهت انجام بدی، ضامن ادامه زندگیش میشه. حالا تو هرقدر هم تو آینده وضع مالی و آگاهی بهتری داشته باشی، جبرانکننده غفلتهایی که تا الان داشتی، نیست.
یکی از مسائلی که در سالهای اخیر، بسیاری از کارشناسان را نگران کرده، عدم تمایل بعضی از زوجها به فرزندآوری است. درحالیکه چندین سال پیش شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» در مقیاس گسترده تبلیغ میشد و سیاست کاهش جمعیت مهمترین استراتژی جمعیتی دولت بود، دغدغه فعلی کارشناسان حوزه جمعیت، پیرشدن جامعه و پدیده تکفرزندی است.
فكر ميكنم چرا بايد اعصاب و جواني و شادابیم رو از دست بدم و بهجايش برای خودم استرس بخرم!» مهشید میگوید که آدم بسیار حساسی است و نگرانیهای پرشماری برای آینده فرزند احتمالیاش دارد: «یهسری چیزهای منفی از جامعه تو ذهنمه و دائم به این فکر میکنم که اگه دختر یا پسرم تو مدرسه دوستان ناباب پیدا کنه و دچار مشکلات اخلاقی بشه، من باید چه کنم؟ یا اگه توی خانواده با هم به مشکل بخوریم، چکار کنم؟ چون اصلا تحمل این استرس رو ندارم.»
سعیده درمورد بچهدارشدن هم کمالگراست و همیشه دوست دارد برای فرزندش یک مادر نمونه باشد و یک زندگی بینقص برایش بسازد:. «دلم میخواد کاری کنم که فرزندم یه آدم موفق و موثر برای خودش بشه، از طرف دیگه هم خودم بهخاطر کمالگرابودن خیلی اذیت شدم و نمیخوام بچهم هم بهخاطر این ویژگی من اذیت بشه یا خودش کمالگرا باشه.»
این زن جوان، 9 سال است که ازدواج کرده و بههیچوجه نمیخواهد بچهدار شود. او میگوید: «مهمترین دلیلم مسائل اجتماعی و اقتصادی موجود کشوره. درواقع ما امنیت شغلی و اجتماعی نداریم. خود من هر روز یک ساعت صبح و دو ساعت عصر توی ترافیک هستم که به محل کار و خونهم برسم. ما اصلا در رفاه زندگی نمیکنیم.
وقتی مادر یا پدر شدی، هر اتفاقی هم که بیفته، تو دیگه آدم قبلی نمیشی و زندگی و افکارت هم تغییر میکنه.» درواقع کمالگرایی، صفت مثبتی است که خیلیها در اثر افراط آن را به یک مشکل برای خودشان تبدیل میکنند و برای سعیده هم همین اتفاق افتاده است. او میگوید: «من کلا آدم کمالگرایی هستم و همین ویژگی باعث میشه تو خیلی از کارهام به خودم سخت بگیرم و وقتی هم ببینم یه کار خیلی سخت میشه، اصلا انجامش نمیدم.»
شاید اگه مهاجرت کنم و ساکن یه کشور پیشرفته بشم، نظرم درباره فرزندآوری هم تغییر کنه.» درکنار مسائل کلان، مسائل شخصی و خانودگی هم برای مهشید دغدغه است؛ برای مثال او خلائی حس نمیکند و اصلا برایش مهم نیست که در زمان پیریاش تنها باشد: «از كجا معلوم كه وقت پيری بچه من دستم رو بگيره؟