
بروزرسانی: 26 خرداد 1404
معرفی و دانلود کتاب پیانیست پیکادلی | واسینی اعرج | انتشارات مروارید
معرفی کتاب پیانیست پیکادلی
کتاب پیانیست پیکادلی نوشته ی واسینی اعرج روایت رنج های ایما، زنی روزنامه نگار در دوران جنگ داخلی لبنان است. زنی روشنفکر و ساعی که تصمیم گرفته از آخرین شعله ی کوچک هنر در میان آشوب لبنان محافظت کرده و سالن پیکادلی را که روزی محفل هنر و موسیقی در بیروت بود، بازسازی کند. آیا موفق خواهد شد؟
درباره ی کتاب پیانیست پیکادلی
دنیا در بیروت در حال فروپاشی ست، جنگ داخلی در جریان است و مردم تنها نگران چند چیز اساسی هستند: آرامش، وضعیت اقتصادی و نیفتادن در دام هلاکت. کسی مجال فکر کردن به هنر را نمی یابد. در چنین شرایطی هنر چه به کار آدم می آید؟ موسیقی می تواند آشوب برخاسته را آرام کند؟ یا وقتی همه چیز بالا گرفت مردم می توانند به سالن بزرگ پیکادلی پناه ببرند؟
پیکادلی سالن موسیقی بزرگی است که در یکی از خیابان های پر رفت و آمد بیروت واقع شده. آنجا یک روزهایی برای خودش برو بیایی داشت. یک روزهایی نوای پیانو و موسیقی در آن می پیچید و لذت را در خون شنوندگان مسحور شده ای که در آنجا تجمع داشتند می ریخت اما یک روز نابود شد و بعد پیکادلی نیز مثل مفهوم هنر از یاد اکثر مردم بیروت رفت. ایما در این قضیه استثنا بود. این شخصیت رمان پیانیست پیکادلی (عازفه البیکادیللی) می خواست از هنر حتی در این شرایط هم حراست کند. واسینی اعرج (Wasini Al-Araj) به خوبی شخصیت دغدغه مند او را پرداخته و مصائب سد راهش را تصویر می کند.
ایما زن جوان روزنامه نگاری است که زندگی پرهیاهویی دارد. مادر او بزرگ ترین پیانیست بیروت بوده و ایما غمی بزرگ را به خاطر او در دلش احساس می کند. او هر روز از مقابل سالن پیکادلی رد می شود و به یاد مادرش لینا می افتد. تا اینکه بالاخره یک روز تصمیم می گیرد پیکادلی را نجات دهد و شکوه و جمالش را زنده کند. ایما به سراغ پلیس می رود و از او می خواهد تا در تحقیقاتش کمک کند. او از پلیس می پرسد که سوختن پیکادلی کار چه کسی بوده و جوابی دستش را نمی گیرد. هیچ کس گردن نمی گیرد که سالن بزرگ پیکادلی را در یک شب تبدیل به تلی از خاکستر کرده اما ایما از پای نمی نشیند. ایما به خاطر مادرش هم که شده سالن پیکادلی را ترمیم و بازسازی می نماید. او جشنی بزرگ به مناسبت بازگشایی مجدد پیکادلی ترتیب می دهد و در همان جشن به دلیلی واهی توسط پلیس دستگیر می شود. آیا تلاش های ایما به ثمر خواهد نشست؟
کتاب پیانیست پیکادلی نوشته ی واسینی اعرج داستانی تاثیرگذار و متاثرکننده درباره ی ارزش هنر است. داستان تلاش های یک استاد دانشگاه و دخترش برای احیای هنر در زمان آشوب و خاموشی در بیروت. واسینی اعرج نویسنده ی الجزایری که استاد دانشگاه سوربن است در این کتاب از رنج های ایما سخن می گوید و تصویری واقعی از لبنان در زمان جنگ داخلی را به مخاطبان خود عرضه می دارد. کتابی زیبا که می تواند قلب خوانندگان را در مشت گرفته و آن ها را وادار به تجربه ی رنج عمیق ایما و مادرش سازد.
کتاب پیانیست پیکادلی به کوشش سید حمیدرضا مهاجرانی به نحو احسن به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.
کتاب پیانیست پیکادلی برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای علاقه مندان به ادبیات عرب و داستان های تاریخی جذاب و دلنشین خواهد بود.
در بخشی از کتاب پیانیست پیکادلی می خوانیم
از وقتی که برادرم را کشتند، خون جلوی چشمانم را گرفته بود و خشم و کینه ام وقتی به اوج خودش رسید که مادرم از آن ها خواست حداقل جسد برادرم را تحویل بدهند اما آن ها با کمال بی رحمی و قساوت گفتند جسدش را جلوی سگ ها انداختیم. اتاقش را بلد بودم و وقتی تلفنش را از کار انداختم و او خواست یکی بیاید تا درستش کند، اول نگهبان ویژه اش را با یک کلت مجهز به صداخفه کن کشتم و بعد هم وارد اتاقش شدم. انگار بوی خطر را حس کرده بود، برای همین به من گفت: "تا حالا تو را ندیده ام؟" من هم جواب دادم: "قربان، تازه به این قسمت منتقل شده ام. در خدمت شما هستم. " او گفت: "می دانی برای چه این جا آمده ای؟" جواب دادم: "بله قربان. چون تلفن تان خراب شده. " به محض آن که پشتش را به من کرد، همان ضربه ای را به او وارد کردم که در تمرینات منطقۀ جونیه یاد گرفته بودم که می گفتند دشمنت را از پشت از پا دربیاور.
اول یک ضربه به مفصل پشت زانویش وارد کن و به محض آن که به زانو روی زمین افتاد، به طرفش حمله ور شو و ضربه ای محکم به سر وارد کن. آن وقت در عرض یک ثانیه لاشه اش روی زمین می افتد. کارد به قدری تیز بود که با یک بار کشیدن تا عمق فرو می رفت. تمام این عملیات یک یا دو ثانیه بیشتر طول نکشید. کار تمام شد و من هم آن شب را راحت خوابیدم. حس می کردم انتقام برادرم را گرفته ام. آن قدر غیرتی شده بودم که به آتش زدن پیکادلی فکر می کردم ولی موفق نشدم. آن موقع قلبم با من موافق نبود چون آن جا تبدیل به یک مکان پرجلال وشکوه شده بود. دچار مرگ تدریجی شده بود ولی من با خودم می گفتم روحم تحمل این فشار سنگین را ندارد.»
مشخصات کتاب الکترونیک
قیمت نسخه الکترونیک
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%AF%D9%84%DB%8C/book/90654