
بروزرسانی: 25 خرداد 1404
معرفی و دانلود کتاب گلرخ | مریم حسنی | موسسه فرهنگی آرمان رشد
معرفی کتاب گلرخ
کتاب گلرخ اثر مریم حسنی رمانی عاشقانه و روایتگر زندگی دختری است که در نوجوانی گرفتار عشق می شود و دل به احمد می بازد اما خبر ندارد که قرار است در این مسیر با چه مشکلات و چالش هایی روبه رو شود. این رخدادها زندگی اش را برای همیشه تغییر می دهند و باعث می شوند پا به زندگی تازه و تجربه های متفاوتی بگذارد.
درباره ی کتاب گلرخ
مریم حسنی در رمان عاشقانه و اجتماعی گلرخ ماجرای زندگی دختری با همین نام را روایت می کند. دختری که در نوجوانی به احمد، دوست برادرش دل می بندد. پدربزرگ گلرخ که از این دلدادگی باخبر می شود آن ها را به طور موقت به عقد یکدیگر درمی آورد تا بهتر بتوانند با اخلاق و سلایق هم آشنا شوند اما در این مدت گلرخ باردار می شود. با ناپدید شدن ناگهانی احمد اوضاع سخت و پیچیده ای پیش پای گلرخ قرار می گیرد.
گلرخ درمانده و مستأصل در پی یافتن راه رهایی، سرگردان می شود. تا اینکه عاشق قدیمی گلرخ پا به میدان می گذارد و اوضاع تغییر می کند. مجید پسردایی گلرخ که مدت هاست دلباخته ی اوست، از سر عشق حاضر به فداکاری می شود تا زندگی جدیدی را برای دختر موردعلاقه اش به ارمغان آورد اما اوضاع آن طور که انتظار دارند پیش می رود؟
عشق کورکورانه و پرتب وتاب دوران نوجوانی یکی از آشناترین مسائل اجتماعی است که مریم حسنی از آن به عنوان دستمایه ای برای نگارش رمان گلرخ، استفاده کرده است. او سعی دارد علاوه بر روایت داستانی سرگرم کننده، نوجوانان و جوانان را نسبت به مصائب راه عشق، آگاه سازد تا پیش از ورود به یک رابطه ی عاطفی و عاشقانه به شناخت کافی دست پیدا کنند.
ناگفته نماند که مؤسسه فرهنگی آرمان رشد با چاپ و نشر رمان گلرخ، این داستان عاشقانه را به دست خوانندگان علاقه مند رسانده است.
کتاب گلرخ برای چه کسانی مناسب است؟
چنان چه به خواندن رمان های عاشقانه ای که مسائل خانوادگی و اجتماعی در آن پررنگ است، علاقه دارید و دلتان می خواهد با روایتی ساده و به دور از پیچیدگی از خواندن رمان لذت ببرید، این کتاب برای شماست.
در بخشی از کتاب گلرخ می خوانیم
تماس قطع شد. رفتم کمی درس بخوانم که در زدند. انگار که روز درس نبود. رفتم در را باز کنم. گفتم: «کیه؟»
-گلرخ خانم اینجا زندگی می کنه؟
انگار یکی با پتک زد توی سرم. احمد بود. اینجا چه کار می کرد؟ مانده بودم در را باز کنم یا نه. ترسیده بودم. اگر داداش رضا سر می رسید... . بالاخره با دنیایی از دلهره در را باز کردم. شیک کرده بود. مثل خودم. یک شاخهٔ گل هم توی دستش بود. گفت: «تعارف نمی کنی بیام تو؟»
-ببخشید کسی خونه نیست.
-چه بهتر. آخه اگه کسی بود که نمی تونستم بیام، درسته؟
تا آمدم توضیح بدهم، داخل شد و در را پشت سرش بست. ترس برم داشت. گفت: «راهنمایی م نمی کنی؟»
دیگر جای بحث نبود. گیر کرده بودم. گفتم: «بفرمایین.» رفتیم داخل. احمد دوری توی خانه زد و بعدش هم وارد اتاق من شد. منم رفتم شربت و میوه آوردم و گذاشتم روی میز پذیرایی. عجله داشتم که چیزی بخورد و برود. خیلی وحشت زده بودم. بدنم داشت می لرزید. هیچ وقت از دیدنش آن قدر ناراحت نبودم. نمی خواستم توی اتاقم باشد. صدایش کردم. «بیا شربت آوردم.» گفت: «بیار توی اتاق.» سینی شربت را برداشتم و بردم داخل اتاق. نشست روی لبهٔ تختم. «اتاق قشنگی داری. خونه تون هم قشنگه، مثل خودت.» بعد هم نگاهی سرشار از تحسین بهم کرد. نخواستم پیش روی کند. شربت را به دستش دادم. گفت: «اول خودت بخور.» گفتم: «نه من میل ندارم.» بلند شد و به زور کمی شربت به خوردم داد و خودش هم خورد. آمد طرفم. دستم را گرفت و نشستیم روی تخت. «گلرخ قرار شده زودتر برم. معلوم نیست کی برگردم.»
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
فصل اول: آشنایی
فصل دوم: خیاطی
فصل سوم: موتورسواری
فصل چهارم: خواستگاری
فصل پنجم: مجید
فصل ششم: تردید
فصل هفتم: سربازی
فصل هشتم: محرمیت غیرمنتظره
فصل نهم: اتفاق شوم
فصل دهم: روزهای تلخ
فصل یازدهم: خاطرخواهی
فصل دوازدهم: بارداری
فصل سیزدهم: ناجی
فصل چهاردهم: ازدواج
فصل پانزدهم: کیان
فصل شانزدهم: بهرام و گلچهره
فصل هفدهم: بخشش
فصل هجدهم: سی سال بعد
فصل نوزدهم: خاطرات گلرخ
فصل بیستم: خاطرات احمد
فصل بیست و یکم: پایان
مشخصات کتاب الکترونیک
قیمت نسخه الکترونیک
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%AF%D9%84%D8%B1%D8%AE/book/91382