بروزرسانی: 04 دی 1404
کتاب دروغگویی روی مبل اروین یالوم
نام انگلیسی: Lying on the Couch
ویراستار علمی: دکتر محمدرضا فیاضی بردبار
«یه جور پیروزی از سر کینه توزی. اون نظر هر دو درمانگرو با هم مقایسه می کرد و توی دلش اونا رو مسخره می کرد؛ چون اون دو تا تفسیر که کاملاً با هم مخالف بودن، به یک اندازه نامعقول هم بودن». ارنست گفت: «پیروزی! یادته استاد وایتهورن پیر اسم چنین پیروزی رو چی می ذاشت؟ برد بدتر از باخت»

نقد روان شناسی کتاب دروغگویی روی مبل
کتاب با داستان سیمور تراتر رئیس ۷۱ ساله جامعهٔ روانپزشکی و رئیس سابق انجمن روانپزشکی آمریکا آغاز می شود که به زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و رابطه عاطفی و جنسی با بیماری ۳۲ ساله به نام بل فلینی متهم شده است. او به بیماری سرطان دچار است و به عنوان آخرین روان شناس شناخته می شود. یعنی هر گاه روان شناسان نتوانند کسی را درمان کنند ناچارند او را پیش سیمور تراتر بفرستند. او مردی سرسخت و ماهر است که هیچ روان شناسی شجاعت رویارویی با وی را ندارد. با این حال در کار درمان ساختارشکنی می کند و بر این باور است که برای هر درمانجویی باید درمان خاصی ابداع کرد. سیمور تراتر دربارهٔ روش درمان خود می گوید: «تکنیک من، رهایی از همهٔ تکنیک هاست؛ تکنیک من راستگوییست». در جریان درمان بل، با خواسته های عاطفی و تمایل وی به دوستی روبرو می شود. او پس از مدتی طولانی کشمکش با درمانجو برای رعایت اصول اخلاقی، همه چیز را زیر پا می گذارد و با درمانجویش رابطهٔ عاطفی برقرار می کند. این رابطه به قول بل بهترین درمانی است که تراتر می تواند برای وی به انجام برساند اما به قیمت اعتبار و آبروی سیمور تراتر تمام می شود.

ارنست لش روان شناس درستکار
ناشر: قطره
در سال ۱۹۹۶ میلادی اروین یالوم کتاب دروغگویی روی مبل (Lying on the Couch) را به چاپ رساند. این کتاب رمانی است که هم روان شناسان و هم دیگران می توانند از آن بهره مند شوند؛ اما به طور خاص درس هایی مهم برای روان شناسان در این کتاب نهفته است. داستان این کتاب دربارهٔ ۳ روان شناس به نام های (سیمور تراتر، ارنست لش و مارشال استریدر) است و در کنار این سه شخصیت اصلی درمانجویان آنان و زندگیشان نیز به تصویر کشیده می شود. اروین یالوم در این کتاب اصول اخلاقی که هر روان شناس باید از آن پیروی کند را در قالب رمان بیان می کند و به خوانندگان نشان می دهد که اگر نتوانند این اصول اخلاقی را رعایت نمایند به سرنوشتی همانند سیمور تراتر و مارشال استریدر دچار خواهند شد. در عین حال به یک موضوع بسیار مهم اشاره می کند و آن این است که همهٔ روانشناسان گمان می کنند که مراجعشان حقیقت را می گوید ولی بسیاری از درمانجویان دروغ می گویند.
سیمور تراتر و رابطه عاطفی و جنسی با درمانجو
ترجمه: بهاره نوبهار
کتاب دروغگویی روی مبل اروین یالوم رمان هیجان انگیز با چاشنی روان شناسی است که با آغاز خواندن نمی توانید این کتاب را زمین بگذارید. در این کتاب اروین یالوم داستان چند روان شناس و درمانجویانشان را به زیبایی به تصویر می کشد و هر کدام را در جایی به دیگری ربط می دهد تا پیوندی نیرومند میان شخصیت ها برقرار گردد. این کتاب داستانی است که زیر پا نهادن اصول اخلاقی توسط روان شناس را به تصویر می کشد و به مخاطب نشان می دهد که چرا نباید روان شناس و مراجع رابطه عاطفی داشته باشند. در این نوشته شما را با کتاب دروغگویی روی مبل یالوم آشنا خواهم کرد سپس به نقد روان شناسی این کتاب خواهم پرداخت.
دربارهٔ کتاب دروغگویی روی مبل اروین یالوم
ارنست لش روان شناسی است که سیمور تراتر را یک بار می بیند و همان یک بار زندگی وی را دگرگون می کند. تراتر باعث می شود که ارنست روان درمانگر شود. رئیس ارنست ۶ سال پیش او را مأمور کرد تا در کمیته اخلاق پزشکی بیمارستان استنفورد کار کند و اولین مأموریت وی پرونده دکتر تراتر بود. در آن زمان ارنست لش استادیار روانپزشکی بود. اما چرا ارنست؟ چون هیچ کسی شجاعت رویارویی با دکتر تراتر سرسخت را نداشت و او نمی دانست که دیگران به خاطر همین ترس از مصاحبه با سیمور تراتر و بررسی موضوع پروندهٔ وی خودداری می کنند. سیمور در برخورد با ارنست تمام حقایق را بیان می کند و در نهایت ارنست لش رأی خود را بر زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی توسط دکتر تراتر می دهد. این پرونده به پایان می رسد اما علاقهٔ قلبی ارنست به تراتر پایان نمی یابد. او بسیاری از گفته های مثبت تراتر را سرلوحهٔ کار خود می کند به ویژه این اصل را که باید با درمانجو صادق بود. خودافشاگری مهم ترین چیزی است که وی در برابر درمانجویانش به کار می برد. در این میان همسر یکی از درمانجویانش که گمان می کند او زندگیش را خراب کرده است تلاش می کند با اغواگری او را از راه به در کند تا بتواند اعتبار و آبرویش را خدشه دار کند.
مارشال استریدر ریاکار
ارنست طوری قهقه زد که نزدیک بود لقمه در گلویش گیر کند. «داستان خوبیه. ولی در مورد چیه؟». پل گفت: «خب در مورد این واقعیته که این فقط درمانگرا نیستن که خودشون رو مخفی می کنن. خیلی از بیمارها وقتی داشتن روی مبل روانکاوی دروغ می گفتن، مچشون گرفته شده. در مورد اون بیماری که چند سال پیش می اومد پیشم چیزی بهت گفتم؟ همونی که در آن واحد پیش دو تا درمانگر می رفت، بدون این که هیچ کدوم از درمانگرا این قضیه رو بدونن؟» ارنست گفت: «انگیزه اش از این کار چی بوده؟»
\xa0ارنست با چاپ استیک ها یش تیغ های ماهی کبابی ملسش را جدا می کرد که پل به او گفت: «خب، این تحلیلگر دو تا بیمار داره که اتفاقاً با هم دوستای صمیمی هستن… بهم گوش میدی؟» ارنست جلسهٔ کتابخوانی در ساکرامنتو داشت و پُل هم برای دیدنش با ماشین به آن جا رفته بود. آن ها دو سوی میزی در گوشهٔ بیسترویی چینی نشسته بودند. رستورانی با اردک ها و مرغ های کاراملی کبابی. ارنست لباس فرم جلسات کتاب خوانیش را به تن داشت. ژاکتی ابریشمی به رنگ آبی و زیر آن یقه اسکی نخی پوشیده بود. «معلومه که دارم گوش میدم. تو فکر می کنی من در آن واحد نمی تونم گوش بدم و غذا بخورم؟ دو دوست صمیمی در جلسات روانکاویشون یه تحلیلگر داشتن…»
پل ادامه داد: «یه روز پس از بازی تنیس یادداشت هایی رو که در مورد تحلیلگرشون نوشته بودن، با هم مقایسه کردن. اونا که از ژست عقل کلی تحلیلگرشون خشمگین شده بودن، برای خودشون یه سرگرمی دست و پا می کنن؛ اونا توافق می کنن تا یک رویای مشترک رو برای تحلیلگرشون تعریف کنن. روز بعد یکی از اونا ساعت ۸ صبح رویایی رو تعریف می کنه و اون یکی ساعت ۱۱ ظهر همون رویا رو تعریف می کنه. تحلیلگر مثل همیشه با آرامش میگه جالب نیست؟ امروز سومین باره که این رویا رو می شنوم!»
شابک: ۶۰۰۱۱۹۹۳۴۹-۹۷۸